انجمن مفاخر فرهنگی شهرستان تویسرکان

مطالب

ادب ولايي حضرت فاطمه زهرا ( س)

ادب ولايي حضرت فاطمه زهرا ( س)


 محمود صلواتي تويسركاني

چكيده :

حضرت فاطمه زهرا (س) يگانه دختر پيامبر گرامي اسلام (ص) ،  قبل از آن كه دختر پيامبر باشد و همسر علي ، مطيع ولي امر زمان است .

آن يگانه ، در زمان پيامبر با اطاعت كامل از فرامين و سنت و سيرت رسول گرامي ، پشتيبان و پرستار با وفاي پدر بود ، بعد از غزوات پيامبر با اظهار محبت و سركشي به خانواده هاي شهدا و زيارت قبور شهدا ، تسلي بخش آلام پيامبر بود .

بعد از رحلت آن حضرت ، مطيع بي چون و چراي علي (ع) بود ، در دوران خانه نشيني علي ( ع) با خطبه هاي آتشين از ولايت علي دفاع مي كرد و با غاصبان به مجادله بر مي خاست تا ولايت علي ( ع) را اثبات و خلافت آنان را نفي كند ، آن قدر كوشيد تا جان بر سر ولايت مولا نهاد .

واژگان كليدي : ولايت ، پيامبر اكرم (ص) ، علي ( ع) ، فاطمه زهرا (س) .

 

طرح مساله :

زندگي شخصيت هاي بزرگ و تاريخي يا فرا تاريخي از دو ديدگاه قابل تامل و بررسي است .

  1. ديد تاريخ دان كه مي كوشد تاريخ را روايت كند و با تكيه  بر آثار و اسناد ،  گفته ها و شنيده ها ، تسلسل تاريخي را كشف نمايد و حلقه هاي مفقوده ي حوادث را بيابد . در اين جستجو ، زمان تولد ، محل تولد ، زندگي و مرگ اشخاص ، حوادث و مسايل اجتماعي پي گيري مي شود و غالباً تاريخ دان ، به تحليل و تفسير حوادث نمي پردازد .

2- بررسي تحليل گران و ناقدان مسائل تاريخي ، اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي و مذهبي است . اينان عوامل و انگيزه هاي حوادث را تحليل مي كنند و مي كوشند با ديد انتقادي نسبت به جريان هاي تاريخي ، چرايي حوادث و رفتارها را بشناسند و بدانند شخصيت ها چگونه رشد كرده اند ؟ چه تاثيري بر ديگران داشته اند ، چگونه مي توان از وجود آنان براي ساختن آينده كمك گرفت ؟ و....

در مورد شخصيت هاي بزرگ الهي به ويژه خاندان پيامبر اكرم ( ص) اين بررسي از اهميت ويژه اي برخوردار است زيرا اين بزرگواران ادامه دهنده و تبيين كننده ي آخرين شريعت الهي مي باشند .

هر چند ، سال شمار زندگي معصومين و نقل حوادث و مسائل مختلف آنان دقت و توجه كافي مي طلبد اما نقش رهبري و اجتماع سازي آنان و الگودهي ايشان بسيار قابل تامل است چون از يك طرف در ساختن شخصيت افراد انساني تاثير گذار است و از سوي ديگر سنت و سيره ي معصومين شالوده ي ساختار حكومت ديني و اجتماع مذهبي محسوب مي شود . اين وجيزه بر آن است تا با بررسي سيره ي دخت گرامي پيامبر اسلام (ص)  و مادر ائمه ي بزرگوار ثابت كند حضرت صديقه نسبت به ولايت خاتم الانبياء و نقش رهبري و ولايت ولي الله الاعظم علي مرتضي (ع) كاملاً مطيع و مودب  به ادب ولايي بوده اند و از هيچ كوششي براي تحكيم پايه هاي ولايت نبوي و علوي فرو گذار نكرده اند تا جايي كه جان عزيز خويش را در اين راه فدا كردند .

ادب : ادب در لغت به معاني زير آمده است :"(( adab عربي است 1- فرهنگ و دانش 2- هنر 3- حسن معاشرت 4- آزرم ، حرمت ، پاس "( معين ، ذيل واژه ي ادب ) .

 

ادب را دو گونه تقسيم كرده اند : ادب اكتسابي و ادب نفس  ، مقصود از ادب در اينجا  ادب نفس است . يعني  ادب طبعي ، اخلاق پسنديده و مطلوب ، آنچه كه در اثر توفيق الهي حاصل مي شود :

  از خدا جوييم توفيق ادب                                      
بي ادب محروم گشت از لطف رب

بي ادب ، تنها نه خود را داشت بد                              
بلكه آتش در همه آفاق زد  ( مثنوي دفتر اول )

يا به قول حافظ

ادب و شرم تو راخسرو مه رويان كرد                     
 آفرين بر تو كه شايسه ي صد چنديني .

ولايت : (Valayat) )مصدر است به معناي حكومت كردن ، دست يافتن ، تصرف كردن و مقام  ولي كه پس از مقام نبي ( نبوت )  قرار دارد " . (همان ، ذيل واژه ي ولايت).

ولي : " آنكه از جانب كسي در كاري توليت دارد ، متصرف در امور كسي . ولي كسي است كه بالحق متصرف در خلق باشد " ( همان ، ذيل واژه ي ولي ) .

ولايت در اصطلاح بر گرفته از كريمة : " يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولي الامر منكم " ( نساء 59 ) مي باشد چنانكه در آيه ي شريفه ي ديگري مي فرمايد " النبي اولي بالمومنين من انفسهم و ... " ( احزاب 6 ) .

انسان مسلمان با گفتن لا اله الا الله خود را در محدودي ولايت الهي  قرار مي دهد چنانكه  فرمود :

" كلمه لا اله الا الله  حصني فمن  دخل حصني  امن  من عذابي "( امام رضا ( ع ) حديث  سلسله الذهب ) .

و آن  كسي كه ولايت الله را پذيرفت در پي آن ولايت نبي را هم پذيرفته است " يعني ولايتي كه رسول بر مومنين دارد همان ولايت الهي است " ( حائري شيرازي ، 1360 ، ص 14).

و چون خداوند يگانه است و شريكي ندارد پس اگر كسي به ولايت ديگري قائل باشد آن ولايت غير خداست و ولايت طاغوت است .

" آنجا كه ولايت الهي نيست ولايت طاغوت است ...و وقتي گفتيم كه يك ولايت بيشتر نيست و آن ولايت الله است و ولايت رسول در طول ولايت الله است و ولايت امام در طول ولايت رسول است و ولايت فقيه در طول ولايت امام است اين مطلب را اين موضوع تكميل مي كند كه انسان هيچ وقت از ولايت خالي نيست ..." ( همان ، ص 21)

كسي كه ولايت الهي را مي پذيرد وارد نور مي شود و از ظلمت خارج مي شود " الله ولي الذين آمنوا يخرجهم  من الظلمات الي النور و الذين كفروا  اولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون" ( بقره 257) .

توجه و اهميتي كه در قرآن كريم و كلام معصومين درباره ي ولايت وجود دارد مستلزم آن است كه وليٍ جانشين نبيٍ ، از خطا و لغزش و گناه مصون و محفوظ باشد و همين امر اطاعت بي چون و چراي ولي را فرض مي دارد . از آنجا كه مقام ولايت افضل از مقام بندگي است پس ولي قبل از شرافت نسبي با منسوبين شرافت سببي دارد و به همين دليل زهراي اطهر قبل از آنكه دختر نبي اكرم باشد مطيع ولي امر است و قبل از آنكه همسر علي ( ع) باشد پيرو ولي عصر است و اين امر ايجاب مي كند زهرا كه آگاهترين زنان به معرفت نبوي  است آشناترين و با ادب ترين پيرو هم براي ولايت نبوي و علوي باشد .

توجه به فرهنگ و آداب و رسوم حجاز در هنگام تولد فاطمه ( س) ما را با حوادثي غم انگيز و وحشتناك روبرو مي سازد . تعصب بيابان گردي و جهالت باديه نشيني با زنده به گور كردن دختران مي خواهد از قيد نام و ناموس بگريزد .

چون دختر را نيروي كارزار و كار به حساب نمي آورد پس عدمش را به ز وجود مي داند . كلام رباني در آياتي اين تصاوير وحشتناك را چنين توصيف مي كند " و اذا بشر احدهم بالا تثي ظل وجهه مسوداً و هو كظيم يتواري من القوم من سوء ما بشر به ايمسكه علي هون ام يدسه في التراب الاساء ما يحكمون" ( نحل 59-58) و مي خواستند به هر شكل خود را از اين ننگ برهانند .

اين فرهنگ وحشيانه و غلط نه تنها در برخي با طلوع نبوت زايل نشد بلكه موجبي براي طعن به آن وجود نازنين گرديد و آن طاعن تهي مغز ( عاصم بن وائل ) پيامبر را مي آزارد و چه جواب دندان شكني مي گيرد : " انا اعطيناك الكوثر " اگر ديد ، الهي باشد راضيه ي مرضيه كوثر الهي است و اگر هنوز فرهنگ ظلماني جاهليت در سر تو باشد

  " ان شانئك هو الابتر " اين مدال الهي كه نه تنها بر سينه ي فاطمه بلكه بر سينه ي همه زنان پاكدامن در طول تاريخ نقش مي بندد منادي فضيلت و شرافت زنان با تقوا حتي بر مردان است زيرا كريمه ي مباركه مي فرمايد : " ان اكرمكم عندالله اتقيكم " ( حجرات 13 ) و اين خواست خداوند است كه قديسه ي مطهره حلقه ي اتصال نبوت به امامت باشد و مجراي ولايت الهي گردد .

صديقه ي طاهره حاصل آميزشي بهشتي است و در دامان چنان پدر و مادري همراه با تلاوت قران و تهليل و تكبير خداوند تربيت مي شود " كودك خردسال اين نو مسلمانان را مي ديد كه هر روز با شور و هيجان براي فراگرفتن آيت هاي قران و آموختن روش پرستش پروردگار نزد پدرش مي آيند . در اين خانه بود كه تكبير گفتن ، روي به خدا ايستادن و هر شبانه روز در اوقاتي خاص پروردگار يكتا را به بزرگي ياد نمودن آغاز شد آن سالها در سراسر عربستان و همه ي جهان اين تنها خانه اي بود كه چنين بانگي از آن برمي خاست ( الله اكبر) و زهرا تنها دختر خردسال مكه بود كه چنين جنب و جوشي را در كنار خود مي ديد ..)1 .

نامش را فاطمه گذاشتند هر چند القابي نظير: زهرا ، صديقه ، طاهره ، راضيه ، مرضيه ، مباركه و بتول يافت اما تسميه ي فاطمه نشانگر گوشه اي از شخصيت والاي آن حضرت  است زيرا " (فاطمه از مصدر ( فطم ) به معني بريدن و قطع كردن و جداشدن است ، جدا شده از آتش دوزخ ) .

يا " فطمت فاطمه من الشر " ( جدا شده از شر و بدي )

با گذشت زمان و وفات خديجه ( ع) يار با وفاي رسول اكرم و رحلت ابوطالب پشتيبان استوار پيامبر ، رسالت حضرت بتول سنگين تر مي شود از يك سو بايد جاي خالي آنان را در خانه پر كند و از سويي پيامبر را به عنوان ولي و مولا حمايت و پشتيباني كند .

 زهرا كه اينك دختركي نوجوان است كمر همت مي بندد و از حريم ولايت نبوي جانانه حمايت مي كند .  اكنون فاطمه ديگر دختر خانواده نيست او جانشين عبدالله ، عبدالمطلب ، ابوطالب و خديجه است . ام ابيها چه كنيه ي مناسبي (مام پدر ) او بايد وظيفه مادرش را عهده دار شود بايد براي پدرش ، هم دختر و هم مادر باشد .

اين وفاداري و محبت گر چه ممكن است ناشي از غريزه ي  انساني و پيوند عاطفي تلقي شود كه غالباً بين پدر و دختر وجود دارد اما ام ابيها گفتن ، آن هم ، از زبان راستگوترين انسان روي زمين قابل تامل است : " اگر قبول كنيم زهرا ( ع) پنج سال پيش از بعثت متولد شده است به خاطر همين مادر خواندگي است كه تا هفده سالگي نتوانست يا نخواست به خانه ي شوهر برود ، او نمي خواست پدرش را تنها بگذارد  ، او مي دانست تا آن جا كه مي تواند بايد در داخل خانه پدر را آرامش دهد ، اكنون كه پدرش سرپرستي چون ابوطالب و غمخواري چون خديجه  ندارد دشمنان بر او گستاخ تر شده اند و او به دلجويي نياز دارد " ( شهيدي ،1369، ص 40 ) .

1- اقوال تاريخي از كتاب زهرا تاليف استاد دكتر سيد جعفر شهيدي نقل شدهه است زيرا ايشان با نقد منابع ، صحيح ترين روايت را برگزيده اند و صحت امانت دارند .

و اين مرتبه  ، مرتبه ي محبت دختري نسبت به پدرش نيست اين مقام مريدي است نسبت به مرادش و ولي كامل : " فاطمه اين مقام را نه تنها از آن جهت يافت كه دختر پيغمبر است ، آن چه او را شايسته ي اين حرمت ساخت از خود گذشتگي ، پارسايي ، زهد ، دانش و ديگر ملكات انساني است كه در  او به حد كمال بوده است و همه ي مورخان شيعه و سني اين امتيازات را براي وي در كتاب هاي معتبر خويش نوشته اند  . ( همان ، ص  41)

جنگ احد هر چند تلخ و دردناك بود تا آنجا كه خداوند پيامبرش را در سوره ي آل عمران تسلي مي دهد اما آزمايشي بود تا دين داران كه غالباً اندك خواهند بود مشخص شوند.

 زهراي اطهر در جنگ احد دو وظيفه دارد : تقويت روحي و عاطفي پيامبر و پرستاري و درمان جسم مبارك آن حضرت : " به زهرا خبر مي دهند پدرش در جنگ آسيب ديده است ، سنگي به چهره  ي او رسيده و چهره اش را خونين ساخته است ، با دسته اي از زنان بر مي خيزد آب و خوردني بر مي دارند به رزمگاه مي روند مجروحان را آب مي دهند و زخم هاي آنان را مي بندند و فاطمه جراحت پدر را شست و شو مي دهد. " ( همان ، ص 78 ) .

بعد از غزوات پيامبر و به شهادت رسيدن ياران  آن حضرت زخم زبان ها شروع مي شد .

سرزنش دشمنان پيامبر اعم از يهوديان و منافقان قلب مباركش را مي آزرد اما ايشان با بزرگداشت مقام ومنزلت شهدا و احترام به خانواده ي آنان و زيارت قبورشان و با دلجويي از بازماندگان  نه تنها عظمت قدر آنان را گوشزد مي كرد بلكه با اين عمل خويش تبليغات سوء دشمنان را نيز خنثي مي نمود . تبعيت از پيامبر در اين صحنه ي اجتماعي بر زهرا واجب است بنابراين آن بزرگوار با سركشي به خانواده ي شهدا و زيارت قبورآنان ، همراهي خود را  با پيرو ولي و مرادش نشان مي دهد .

دختر رسول خدا مفسر آيات قران است ، قران را از كودكي با گوشت و پوست لمس كرده است معناي " النبي  اولي بالمومنين من انفسهم " در اعماق جانش ريشه دارد حكم و دستور پيامبر را بر همه چيز ترجيح مي دهد حتي اگر از حلال مالك چيزي شده باشد اگر پيامبر راضي نباشد آنرا ترك مي كند : " روزي پيغمبر به خانه ي او مي رود گردن بندي را كه علي از سهم خود ( في ء ) خريده بود در گردن او مي بيند مي گويد دخترم فريفته ي شدي كه مردم مي گويند دختر محمد هستي ! و لباس جباران بپوشي ؟ فاطمه گردن بند را فروخت و با بهاي آن بنده اي را آزاد كرد " .(همان ، ص 84 )

فاطمه مجري بي چون و چراي اوامر پيامبر است و از كوچكترين حق خود مي گذرد تا شادي پيامبر يعني بزرگترين اجر و پاداش را بدست آورد : " روزي بدو گفتم ( علي ( ع ) ) چه مي شود كه از پدرت خادمي بخواهي تا اندكي در برداشتن بار سنگين زندگي تو را ياري دهد ؟ زهرا نزد پدر رفت اما شرمش آمد از او چيزي بخواهد پيغمبر ( ص) دانست دخترش براي كاري نزد او آمده است ، بامداد ديگر به خانه ي ما آمد ، سلام كرد ما خاموش مانديم عادت او چنين بود كه سه بار سلام مي گفت و اگر رخصت ورود نمي يافت بر مي گشت ما سلام او را پاسخ گفتيم و از وي خواستيم تا به خانه در آيد به خانه آمد و نزد ما نشست و گفت : فاطمه ! ديروز از پدرت چه مي خواستي ؟ من ترسيدم  شايد وي آن چه را از او خواسته ام نگويد . گفتم داستان فاطمه اين است و او از سختي كار خانه رنج مي برد و اين رنج بر جسم او اثر گذاشته است از او خواستم نزد تو آيد و خدمتكاري براي خود بخواهد ، گفت : آيا چيزي به شما بياموزم كه از خدمتگذار بهتر است ؟ چون به جامه ي خواب رفتيد سي و سه بار خدا را تسبيح و سي و سه بار حمد و سي و سه بار تكبير بگوييد ، فاطمه سر از جامه ي خواب بيرون كرد و سه بار گفت از خدا و رسول  راضي گشتم ". ( همان ، ص 85 ) .

زهرا معصوم است و " حب الدنيا راس كل خطيئه " در او راه ندارد اما مانند هر زني دوست دارد اندكي زيور آلات و خانه اي آراسته داشته باشد او دختر حاكم اسلامي و پيامبر خاتم است شريف ترين زن جهان اسلام است اما پيامبر حتي ذره اي جيفه ي دنيا را براي او نمي پسنديد و زهرا كاملاً مطيع است .

" در يكي از سفرهاي پيغمبر ، زهرا دستبندي از نقره و گردن بند و گوشواره اي براي خود فراهم آورده و پرده اي به در خانه آويخته بود پدرش به عادت هميشگي به خانه ي وي رفت و پس از توفقي كوتاه نا خرسندانه بيرون آمد و روي به مسجد نهاد و طولي نكشيد كه فرستاده ي فاطمه با دستبند و گوشواره ها و پرده نزد پيغمبر آمد و گفت : پدرش فداي او باد آنچه بايد بكند كرد ، دنيا براي محمد و آل محمد نيست " .  ( همان ، ص . 86 )

مرضيه ي مباركه نه تنها  خلاف رضاي پيامبر را دوست ندارد بلكه اطاعت او را واجب مي داند و سرپيچي از فرمانش را عصيان در برابر خدا مي داند هنگامي كه پيمان صلح حديبيه را شكستند ابوسفيان از ترس پيامبر خود را به مدينه رساند تا شفيعي بيابد بعد از برخورد با چند نفر و از جمله علي (ع) از آنان تقاضاي وساطت كرد اما نپذيرفتند به خانه ي فاطمه رفت و ديد كه حسن كودكي است كه بازي مي كند از آن حضرت خواست امام حسن را شفيع قرار دهد اما فاطمه نپذيرفت و فرمود : " به خدا پسر من بدان حد نرسيده است كه در چنين كارها آن هم بر خلاف رضاي پيغمبر مداخله كند معني اين سخن اين بود كه پدرم آنچه مي كند و مي گويد  حكم خداست نه خواهش نفس و اراده ي خويش و آنجا كه حكم خدا در ميان آيد عاطفه ي پدر و فرزندي نبايد دخالتي داشته باشد ، ابوسفيان مايوس به مكه بازگشت " ( همان ، ص 98) .

نصايح و سفارش هاي پيامبر و سنت و سيره ي آن حضرت نه تنها در زندگي اجتماعي زهراي اطهر، هادي و راهنماست بلكه در زندگي خصوصي هم كه حريم شخصي افراد است ، تاثير گذار است و دختر گرامي اش اوامر پيامبر را به جان مي خرد و مو به مو اجرا مي كند .

اطاعت راضيه ي مرضيه از مقام رسالت و اجراي دستورات حضرتش هر چند به ظاهر سخت و طاقت فرسا است و فاطمه در اين راه گرسنگي ، عرياني و شدايد زيادي را تحمل مي كند تا جايي كه گاه از پا مي افتد و نالان مي شود اما اينها همه آزمايش هايي است تا از آن حضرت الگو و اسوه ي زنان جهان ساخته شود :

هاتف آن روز به من مژده ي اين دولت داد                    
كه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

 (حافظ )

چنانكه در كلام عمران بن حصين امده است : " روزي پيغمبر به من گفت با من به ديدن فاطمه نمي آيي ؟

 ـ چرا ، و با هم به خانه ي فاطمه رفتيم ، پيغمبر رخصت خواست و دخترش اجازت داد .

ـ با كسي كه همراه من است داخل شوم ؟

ـ پدر به خدا جز عبايي ندارم .

 ـ دخترم خود را با آن عبا چنين و چنان بپوش

ـ سربند ندارم ! پيغمبر چادر كهنه اي را كه بر دوش داشت پيش او افكند و گفت : با اين چادر سرت را بپوش ، با هم به درون حجره رفتيم .

 ـ دخترم چطوري ؟ درد مي كشم به علاوه گرسنه هم هستم.

 ـ راضي نيستي كه سيده ي زنان جهان باشي ؟

ـ پدر ، مريم دختر عمران ، مگر او سيده ي زنان  نيست

 ـ او سيده ي زنان عصر خود بود تو سيده ي همه ي زناني و شوهرت در دنيا و آخرت بزرگ است . ( همان ، صص 82 ، 83 ) .

خداوند مي فرمايد : پاكان را پاكيزگان شايسته اند پس كسي جز علي شايسته ي  فاطمه نبود و كسي هم جز فاطمه شايسته ي علي نبود  .

 از وجود گرامي حضرت صديقه انتظار مي رود بعد از رحلت پيامبر اولين كسي باشد كه به حديث غدير عمل كند و ولايت و وصايت مولي الموحدين را بپذيرد . او نه تنها پذيرفت بلكه جان بر سر اين كار  گذاشت مرضيه " من كنت مولا فهذا علي مولاه " را  به گوش جان شنيده بود و بعد  از پيامبر نه تنها علي را به عنوان شوهر و پسر عم و پدر فرزندان خود بلكه به عنوان ولي امر و جانشين پيامبر مي شناسد . پذيرش ولايت علي ( ع) از سوي فاطمه سرَ عظمت ولايت را آشكار مي كند و آموزه اي است براي همه ي مسلمانان كه هر كه باشند بايد تابع ولي باشند و عدم تابعيت نه تنها مسلمان را به جايي نمي رساند بلكه اولين گام در گمراهي او محسوب مي شود و مرگش ، مرگ جاهلي خواهد بود و نفي ولايت در حقيقت نفي رسالت است .

حضرت بتول در خطبه ي غراي خويش اين امر را گوشزد كرد . اما چه بسيار بودند شنوندگان و كم بودند كوشندگان . مي فرمايد : " ما خاندان را در ميان شما به خلافت گماشت و تاويل كتاب الله را به عهده ي ما گذاشت ، حجت هاي آن آشكاراست و آنچه درباره ي ماست پديدار و برهان آن روشن ، و از تاريكي گمان به كنار ، و آواي آن در گوش مايه ي آرام و قرار و پيرويش راه گشاي روضه رحمت پروردگار و شنونده آن در دو جهان رستگار . ( همان ص 128) .

و در همين خطبه نقطه ي انحراف و تفرقه را آشكا را نشان داد : " و با نماز خود پرستي را از شما دور نمود روزه را نشان دهنده دوستي بي آميغ  ساخت و زكات را مايه ي افزايش روزي بي دريغ و حج را آزماينده درجت دين و عدالت را نمودار مرتبه يقين و پيروي ما را مايه ي وفاق و امامت ما را مانع افتراق و دوستي ما را عزت مسلماني ..... " ( همان ، ص 129 ) .

مخدره ي رسول آنچنان بر ولايت علي پاي مي فشارد كه حتي حاضر مي شود بر خلاف ميل باطني اش آناني را كه حق  علي را غصب كردند و با او دشمني نمودند و موجب پريشاني و بيماري خودش و خانه نشين شدن شوهرش شدند به حضور بپذيرد چرا ؟

چون علي مي خواهد : " باري به نقل مجلسي از دلائل الامه در اين بيماري بود كه دو تن خواستار ديدار او شدند اما دختر پيغمبر رخصت اين ديدار را نمي داد علي ( ع) گفت من پذيرافته ام كه تو به آنان اجازه ي ملاقات دهي فاطمه گفت حال كه چنين است خانه خانه ي توست . ( همان ، ص 155) .

در فرازي از اين خطبه ي ولايي در دفاع از پيغمبر و علي مي فرمايد : " پيامبر هر گاه آتش كينه افروختيد آنرا خاموش ساخت و گاهي كه گمراهي سر برداشت يا مشركي دهان  به ژاژ انباشت ، برادرش علي را در كام آنان انداخت علي ( ع) باز نايستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت و كار آنان با دم شمشير بساخت او اين رنج را براي خدا  مي كشيد و در آن خشنودي پروردگار و رضاي پيغمبر را مي ديد و مهتري اولياي حق را مي خريد اما در آن روزها شما در زندگاني راحت و آسوده در بستر امن و آسايش غنوده بوديد ......  شيطان از كمين گاه خود سر برآورد و شما را به خود دعوت كرد و ديد چه زود سخنش را شنيد يد و سبك در پي او دويديد و در دام فريبش خزيديد و به آواز او رقصيديد ، هنوز دو روزي از مرگ پيغمبرتان نگذشته و سوز سينه ي ما خاموش نگشته آنچه نبايست ، كرديد و آن چه از آنتان نبود برديد و بدعتي بزرگ پديد آورديد " ( همان ، ص 131 ) .

اگر چه ظاهراً زهراي بتول نتوانست حق غصب شده ي شوهر و و لي اش را  با خطبه هاي آتشين و روشنگري هاي دلنشين حاصل كند اما جانانه كوشيد تا غاصبان را رسوا و از حق ولايت دفاع كند .  هر چند گوش هاي آلوده به مطامع دنيوي كلام معنوي اش را نشنيدند اما دلهاي تشنه ي حق طلبان تاريخ زلال گواراي فريادش را چشيدند و به ياري فرزندانش كوشيدند .

زهرا تا جايي كه امكان داشت آشكارا غاصبان را به مبارزه مي طلبيد و آنجا كه نمي توانست با مبارزه ي منفي ، طبل رسوايي شان را مي كوفت تنها  دختر پيامبر كه شهرت و شريعتش تا ايران و روم رفته بود و مي دانست كه بعد از مرگش گروهي براي ادعاي قرابت و محبت نسبت به پيامبر بر جنازه اش حاضر مي شوند و عوام فريبي مي كنند ، آن غاصبان ديروز و حاميان امروز بايد رسوا شوند پس فاطمه وصيت مي كند كه او را شبانه غسل دهند ، شبانه كفن كنند ، و شبانه دفن كنند تا قبرش هم ناپيدا باشد و اين علامت سوال بزرگ در ذهن تاريخ بماند كه چرا ؟

و فرمود : " دنياي شما را دوست نمي دارم و از مردان شما بيزارم "( همان ، ص  164 )  زيرا مردانشان غاصب بودند و به دنيا فريفته شده بود ..كلام مولا تفسير و پاسخي در خور به اين علامت سوال است ، براي تاريخ ، براي آيند گان و براي دلهاي روشن كه دنبال قبر گمشده ي فاطمه اند : " خدا گواه است كه دخترت پنهاني به خاك مي رود ، هنوز روزي چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبان ها نرفته ، حق او را بردند و ميراث او را خوردند، درد  دل را با تو در ميان مي گذارم و دل را به ياد تو خوش مي دارم كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه " . ( همان ، ص 160) .

هر چند برخي كوشيدند فاطمه را چون خود فرض كنند و با جعل و القاء كينه بين علي و فاطمه چنين وانمود كنند كه فاطمه هم بشر است و تحت تاثير اميال بشري طالب دنيا و آلودگي هاي دنيوي و به همين منظور ادعاي فدك را مطرح مي كند .

اما نمي دانستند كه فاطمه نه تنها از هر شري بريده شده است بلكه خير دنيايي هم او را بسيار آزموده است و چنين زشتي هايي كه خودشان هم سندي براي آن نداشتند در عصمت او راه ندارد و مطالبه ي فدك ـ نه از سر دنيا دوستي ـ بلكه براي مطالبه ي حق انجام شد .

دختر پيامبر به گرسنگي و فقر عادت كرده بود و شان نزول سوره ي هل آتي در زهد و قناعت و ايثار او بس بود  فاطمه فدك را طلب كرد اما چون جواب رد شنيد دل آزرده به خانه آمد و علي را مخاطب قرار داد و گفت :" ... نانخورش بچه هايم را بريد و پرده حرمتم را  دريد ...پسر ابو طالب تا كي دستها را به زانو  بسته اي و چون تهمت زدگان در گوشه ي خانه نشسته اي ؟ مگر تو نه همان سالار سر پنجه اي ؟ ديروز شيران را در هم شكسته اي چرا امروز در به روي خود بستي ؟ و ... " ( همان ، صص 2و141) اين گفتگو ها كه نويسندگان آنها سندي بر اثباتش ارائه نداده اند اگر هم صحيح  باشد باز هم در پايان گفتگو حكايت از رضايت فاطمه بر سكوت علي دارد  زيرا سيده ي دو جهان پي آمد نافرماني ولي دوران را مي داند و با بيان آن هشدار مي دهد كه سرانجام نافرماني چيزي جز تفر قه و عذاب الهي نيست .

:" شگفتا ، روزگار چه بوالعجب ها در پس پرده دارد .... راستي مردان شما چرا چنين كردند ؟ و چه عذري آوردند ؟ .... سر را گذاشته به دم چسبيدند پي عامي رفتند و از عالم نپرسيدند ... واي بر آنان ، آيا آن كه مردم را به راه راست مي خواند سزاوار پيروي است يا آن كه خود راه نمي داند ؟ در اين باره چگونه داوري مي كنيد ؟ " (همان ، ص 152  ).

آن گاه هشدار مي دهد كه اگر به مصباح هدايت متوسل نشوند سيه روز خواهند شد و به بلاي تفرقه دچار : " حال لختي بپايند تا به خود آيند و ببينند چه آشوبي خيزد و چه خون ها بريزد شهد زندگي  در كام ها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد آن روز زيانكاران را باد در دست است و آيندگان به گناه رفتگان گرفتار و پاي بست ، اكنون آماده باشيد كه گرد بلا انگيخته شد و تيغ خشم خدا از نيام انتقام آهيخته ، شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان برآرد ، آنگاه دريغ سودي ندارد ، جمعتان را بپراكند و بيخ و بنتان را بركند ، دريغا كه ديده ي حقيقت بين نداريد .... " .( همان )

خطبه ي دلنشيني كه زهراي اطهر در جواب كساني كه براي احوالپرسي او آمده بودند ايراد كرد منشور ولايت است نه تنها در آن روز بلكه براي همه ي نسلها و اگر مسلمانان آن روز  به همين كلام مرضيه گوش فرا مي دادند مسلماني ما امروز از لوني ديگر بود : " به خدا سوگند اگر پاي در ميان مي نهادند و علي را بر كاري كه پيغمبر به عهده ي او نهاد مي گذاردند آسان آسان ايشان را به راه راست مي برد و حق هر يك بدو مي سپرد چنانكه كسي زياني نبيند و هر كس ميوه ي آنچه كشته است بچيند ، تشنگان عدالت از چشمه ي معدلت او سير و زبونان در پناه صولت او دلير مي گشتند ، اگر چنين مي كردند درهاي رحمت از زمين و آسمان به روي آنان  مي گشود اما نكردند و به زودي خدا به كيفر آنچه كردند آنان را عذاب خواهد فرمود . " (همان ، ص  151 )

و اگر آن روز كه طاهره ي  صديقه فدك را مطالبه مي كرد آنان كه او را راستگوترين بشر بعد از پيامبر لقب داده بودند حقش را به او بر مي  گرداندند فرداي آن روز مجبور بودند خلافت علي را برگردانند پس آن منحرفان از غصب فدك شروع كردند و به غصب خلافت ختم كردند .

آنچه گفته شد نه تنها قطره اي  از دريا كه حتي نمي هم از يمي نمي تواند باشد

معرفي زهرا و سوگواري او و وداع با او تنها و تنها از علي بر مي آيد و در كلام مرتضوي جلوه گر است ، در خطبه ي (193) نهج البلاغه.

اين خطبه شكوائيكه اي است با شكوه ، اما نه ، حسب حالي است حزن آلود كه از حلقوم همدم چاه هاي كوفه بر مي خيزد : " السلام عليك يا رسول الله عني و عن انبتك النازله في جوارك و السريعه للحاق بك .... اي رسول حق ، از دوري دختر برگزيده ات شكيبايي ام كم شده و طاقتم از دست رفت جز آنكه مرا در فراق عظيم تو وسنگيني مصيبتت جاي تسليت ( در مصيبت فاطمه ) است . زيرا من بودم كه با دست خود تو را در آغوش خاك جاي دادم و سرت بر سينه ي من بود كه روح پاكت از قفس تن پريد . فانالله و انا اليه راجعون ، براستي كه امانت بازگرانده شد و گروگان دريافت گرديد اما غصه ي من ابديست و شبم قرين بيداري است تا زماني كه خداوند براي  من جايگاهي كه تو در آن اقامت  داري اختيار كند به زودي دخترت  از همدستي امت براي ستم به او به تو خبر خواهد داد در پرسيدن از او اصرار كن و خبر اوضاع را از او بخواه در حالي كه بين ما و تو فاصله ي زيادي نشده و زمانه از يادت خالي نگشته اين همه ستم به ما شد به هر دو نفر شما سلام باد ، سلام وداع كننده نه سلام رنجيده خاطر دلتنگ ، اگر از كنار مرقدت بروم نه از باب ملامت است و اگر بمانم نه از جهت بدگماني به آنچه خداوند به صابران وعده داده است . ( نهج البلاغه ترجمه  حسين انصاريان ) .

آري فاطمه رفت و علي رفت و آنان كه حقشان را ضايع كرده بودند رفتند اما حق ماند و خواهد ماند ، پس علي و فاطممه مانده اند  ، حال  درود و سلام ما بر محمد ( ص) و بر علي و بر فاطمه . " و سلام عليه يوم  ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا " ( مريم ـ 15 )

6