پژوهشگر:
محمود صلواتی دی ماه 1390
چکیده
نماز و نیاز در شعر حافظ
این مقاله کوشیده است معنی واژگانی و اصطلاحی نماز را یافته و آن را در شعر فارسی تا دوره ی حافظ پی گیری کند. سپس رویکردهای گوناگون حافظ را به نماز تحلیل و بررسی کرده و علت ستیزه ی حافظ را با زاهدان ریایی و صوفیان شیاد که نماز و مفاهیم مقدس را دام شید خود کرده اند بنماید.
واژگان کلیدی:
نماز، شعر، حافظ
مقدمه
نماز به معنای نیایش و اقرار و اعتراف به عجز و کوچکی خود در مقابل نیرویی برتر از خود در همه ی ادیان و نحله های فکری بشر وجود داشته و دارد. نه تنها نیایش و اظهار ناتوانی در برابر نیروهای ماوراء الطبیعی و آسمانی بلکه سر فرود آوردن و تواضع در مقابل قدرت های مادی و زمینی هم از ویژگی های بشر بوده و می باشد.
در ادیان الهی و غیر تحریفی به خاک افتادن و کرنش جز پروردگار یکتا را نشاید و بنده از به خاک افتادن و کرنش در برابر غیر خدا نهی شده است. در دین مبین اسلام، نیایش، تضرع، خشوع و اظهار بندگی فقط برای خداوند یکتا پسندیده است و این امر به شکل نماز واجب در پنج نوبت و با عنوان نماز مستحبی در مناسبت های گوناگون سفارش شده است.
نماز یکی از تکالیف است و از ارکان شریعت به شمار می آید.این فریضه ی بزرگ بعد از اسلام در شعر و نثر فارسی دری بازتاب داشته و در اشعار و آثار شاعران بزرگ و نویسندگان فارسی زبان آمده است.
خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی از شاعرانی است که به لحاظ دیدگاه خاص رندانه، عرفانی و قلندری خویش رویکردی متفاوت از دیگر شعرا به نماز دارد. این مقاله کوشیده است با تحلیل و بررسی این رویکرد خاص و غیر معمول علت آن را یافته و تصویری درست از مفاهیم و مضامین نماز و نیایش در شعر حافظ ارائه دهد تا ضمن نشان دادن میزان اهمیت شعراین شاعر دل آگاه به تکالیف و معتقدات دینی برداشتی درست از مفاهیم مذهبی و مقدس به کار رفته در شعر حافظ به دست دهد.
1-نماز در واژه و اصطلاح :
واژه ی نماز در زبان فارسی میانه (پهلوی) با همین شکل به کاررفته است. دکتر کزازی می گوید: «ریخت سغدی آن «نماچ» بوده است، سناک واژه نم (nam) در اوستایی نمه (nama ) به معنای خم شدن است» (کزازی، 1384،ج235:1) و: «در نماز، به کرنش بالا را می خمانند» (همان: 220)
پس واژه ی نماز از جزء (نم) و پسوند (از) یا (اچ) ساخته شده است. جزء نم از مصدر نمیدن(ا) مانند رمیدن به معنی میل کردن و توجه کردن گرفته شده که با پسوند (از) که امروزه در زبان کنونی تقریباً فراموش شده ساخته شده است، از نمونه های دیگر آن: فراچ = به جلو که امروزه فر+ از و اپاچ = به عقب که امروزه (باز) اپ + از به کار میرود(2).واژه ی نمازدر لغت نامه ی دهخدا با استناد به لغت نامه های پیشین با سه معنی مختلف و شواهدی از نظم و نثر آمده است که این شواهد تقریباً نمونه هایی از شعر شاعران گوناگون را درباره ی این اصطلاح نشان می دهد و ما را از آوردن شاهد بی نیاز می کند.
معنی اول: خدمت و بندگی و اطاعت، فرمانبرداری، سجده، سر فرود آوردن برای تعظیم، کرنش، تکریم و ... .
چو نزدیک رستم فراز آمدند
به پیشش همه در نماز آمدند (فردوسی)
کنیزان گلــــــرخ فراز آمدند
همه پیش جم در نماز آمدند (گرشاسب نامه)
معنی دوم: پرستش، طاعت و عبادت ،طبق تعالیم و شریعت پیامبران
چنین گفت امروز شاه از نماز
همانا نیاید به کاری فراز (فردوسی)
ندانم ابروی شوخت چگونه محرابی است
که گر ببیند زندیق در نماز آید (سعدی)
معنی سوم: پرستش و اطاعت خداوند متعال طبق شریعت اسلام و آیین پیامبر اکرم (ص)
طاعت تو چون نماز است و هر آن کس که نماز سر بتابد بی شک او را کردباید سنگسار (فرخی)
گفتم که نماز از چه بر اطفال و مجانین
واجب نشود تا نشود عقل مجبر (ناصر خسرو)
قنوت من به نماز و نیاز در این است
که عاق وقنا شد مافضیت لنا (خاقانی)
کلید در دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز (سعدی)(3)
نماز در تعریف اصطلاحی و شرعی آن: «عبارت مخصوص مسلمانان که به طور وجوب پنج بار در شبانه روز ادا کنند، صلاه» (معین، 1371، ج4810:4)
2- نماز در شعر و نثر پارسی تازمان حافظ
چنانکه ملاحظه شد واژه واصطلاح نماز بعد از ورود اسلام به ایران و در متون ادب پارسی دری با مضامین مختلف به کار رفته است اما در معنای خاص آن به عنوان آداب شریعت محمدی و رکن مسلمانی درهمه ی متون نظم و نثر کاربرد دارد.
از بررسی قدیم ترین تفاسیر تا کهن ترین اشعار بازمانده از شعرای قرون اولیه هجری توجه به نماز از مضامین بارز و پر بسامد است، «تفسیر بزرگ» که از اولین متون نثر فارسی دری است در برابر واژه ی شرعی «الصلاه» هنگام ترجمه تفسیر طبری درباره صلاه پیامبر آورده است: «... و آنجا نماز کردند، مسلمانی آشکارا شد و پس از آن پیغامبر و یاران نماز به مسجد کعبه کردندی ...» (صفا، 1363، ج193:1).
در اشعار شاعران هم چنانکه گفته شد نماز با همین شکل فارسی امروزی به کار رفته است هرچندمعانی مختلف درآن مورد نظر بوده است، فردوسی که راوی داستان های قبل از اسلام است و برخی شعرای دیگر غالباً معانی عام واژه را به کار برده اند وی در داستان کیومرث می گوید:
دد و دام و هر جا نور کش بدید
زگیتی به نزدیک او آرمیـــد
دو تا می شدندی بر تخت اوی
از آن بر شده فره و بخت اوی
به رسم نماز، آمـدند پیش پیش
وز آن جایگه بر گرفتند کیش
(نامه ی باستان، ج1 ص 24)
چون آوردن نمونه های متعدد در حوصله ی کلام نیست و ما را از موضوع اصلی باز می دارد. به همین مقدار اکتفا می شود.
3-نماز و نیایش در شعر حافظ:
در بررسی اشعار حافظ در می یابیم که حافظ از واژه ی نماز 15 بار استفاده کرده است (4) که این 15 بار رویکردهای گوناگونی را شامل می شود.
اگر با این پیش فرض که حافظ مسلمانی معتقد و حافظی است که قرآن را با چهارده روایت تلاوت می کرده است دیوان او را به مطالعه گیریم، ناگاه به ابیاتی بر می خوریم که حافظ متشرع مضامینی چون نماز و مسجد و تسبیح و زاهد و ... را با عناد و استهزاء دست مایه ی طنز شعر خود قرار داده و گاه شدیداً به آنها می تازدو معتقد است که از نماز زاهد و شیخ کاری برنمی آید و هر دو نشانه ی فریبکاری و عوام فریبی است، صوفی و عابد،گربه ی عابد نمازگزار می شود، لقمه ی شبهه میخورد و قرآن را دام تزویر می کند.
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را(دیوان14)
مستی و نیاز خود را بر عجب و نماز زاهد برتر می نهد و تنها قبله ی ابروی یاررا شایسته ی نماز می داند.
فقیه مدرسه را مست می داند:
فقیه مدرسه مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است (دیوان:63)
این ابیات ما را به تأمل وا می دارد و پرسشی به ذهن راه می دهد که آیا حافظ با اهل تقدس و مظاهر قدسی مانند مسجد، نماز، زاهد،زهد، تسبیح و ... سر جنگ دارد؟
آیا حافظ، حافظ قرآن و نماز نیست؟ آیا جمال یارو یارپرستی حافظ را از انجام تکالیف معاف کرده است؟ آیا توجه به عرفان و رسیدن به کمال معنوی انسان را از ظاهر شریعت باز می دارد؟
پاسخ به این پرسش ها نیازمند آشنایی با جهان بینی و جهان سازی (جهان مطلوب) حافظ است. از یک سو توجه به جهانی (زمان و مکان) که حافظ در آن قرار دارد و از سویی دیگر توجه به جهانی که ایده آل حافظ است.
مطالعه تاریخ عصر حافظ و تأمل در دسته بندی های فکری، اجتماعی، سیاسی و تاریخی و توجه به اشعار او دریچه هایی از جهانی که حافظ درآن است و جهانی که باید حافظ در آن باشد را به ما نشان می دهد، یعنی جهان فریبکاری و ریاکاری و نان به مزد خوردن و جهان رندانه که جهان واقعی حافظ است.ایران بعد از حمله ی مغول گرفتار ترکتازی های فرزندان ونوادگان چنگیز است و شیراز قرن هشتم با نابسامانی های گوناگون اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دست به گریبان است. اگر کسی بخواهد سلامت از این ورطه بگذرد باید رند باشد: «حافظ نظریه ی عرفانی «انسان کامل» یا «آدم حقیقی» را از عرفان پیش از خود گرفت و آن را با همان طبع آفرینشگر اسطوره ساز خود بر(رند) بی سر و سامان اطلاق کرد و رندان تشنه لب را ولی نامید:
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت»
(خرمشاهی، 1367، ج407:1)
این که حافظ 80 بار این کلمه را(رند) در دیوان خود به کار می برد و از واژگان کلیدی شعر خود قرار می دهد، بی دلیل نیست شیراز قرن هشتم به آفاتی دچار شده است که به دو حقیقت ریشه دار آویزان شده اند، دین و عرفان. کسانی وجود دارند که نان دنیا را از روزنه ی دین و سیر و سلوک می جویند.
این واقعه نه تنها در دوره ی حافظ اتفاق افتاده است که گریبانگیر عطار و سنایی و مولوی و دیگران هم بوده است.
در بخشی از کتاب مکتب حافظ دکتر مرتضوی این ریاکاران دکان دار را در دوره های مختلف شرح و بسط داده است و با نقل نظر عارفان حقیقی و شاعران واصل زرق و شید آنان را باز نموده است.
مثلا از قول مولوی در دفتر چهارم آورده است:
صاف خواهی جبه بشکــــاف ای پسر
تا از آن صفوت برآری زود سر
هست صوفی آن که شد صفوت طلب
نه لباس صوف و خیاطی و دب ...
و در دفتر ششم:
لاف شیخی در جهــــان انداختــه
خویشتــــن را بایزیدی ســـاخته
هم ز خود سالک شده واصل شده
محفلی وا کرده در دعوت کده...(5)
در دنیای حافظ، زاهد معاش اندیش و صوفی دام گستر و محتسب فاسق و کلون ناجوانمرد هرهری مذهب که هرروز به کام صاحب قدرت و صاحب ثروتی است. میدان دار است و خودنمایی می کند، حافظ چکار کند؟ آیا با آنان دمساز شود و روح حقیقت، شریعت و طریقت را زیر پا نهد یا به مبارزه برخیزد؟:حافظ مخالف روح و حقیقت تصوف و اصول آن نیست چنانکه با حقیقت و شریعت و زهد و عبادت نیز مخالفتی ندارد بلکه در روش و نتیجه باشیخ و صوفی و زاهد مخالف است و آنان را ریاکار و مدعی و کذّاب می داند. حافظ با عارف و سالک و سلوک و معرفت موافقت دارد ولی از آنجا که مفهوم این کلمات در زمان او باریا و سالوس و خودپسندی و رعونت نفس مقترن است به آنان می تازد» (مرتضوی، 432:1365)
با توجه به این عوامل با ید انتظار داشت که حافظ نه تنها اصطلاحات بلکه صورت و سیرت این زاهدان ریایی و صوفیان شیاد را به سخره گیرد و با آنان عناد ورزد تا جایی که آنان را با الفاظی همچون حیوان خوش علف و معرکه گیران دام نهاده و حقه باز بنامد.
حافظ برای جدایی از مذهب آنان، رندی را برمی گزیند و گاه به ملامت روی می آورد، هرچه در نظر آنان ارزش است برای حافظ مورد نفرت است. آنچه را زاهد نمی پسندد حافظ عزیز می دارد و به میخانه و می و مستی و خرابات روی می آورد و از زهد و زاهد و تسبیح و مسجدو صلاح و شیخ می گریزد.
اصطلاحات صوفیان ریایی را استحاله می کند، پیر او پیر مغان است و خانقاهش خرابات، این باورها و عقاید از شاعر ما حافظی می سازد که دریافتی جداگانه با سایر دریافت های معاصران خود دارد با شناخت این جهان بینی و جهان سازی می توان رویکردهای گوناگون حافظ را به نماز این گوشه بیان کرد:
اول- حافظ نمازگزارانی را که حقیقت و باطن نماز را درک نکرده و از نماز و آداب شرعی و لوازم نماز سوء استفاده می کنند ریاکار و سالوس می داند و از آنان متنفر است با طنز و استهزاء به آنان حمله می کند و با امام شهر، زاهد، شیخ، اهل مسجد، صلاح و تسبیح می ستیهد.
علت این ستیزه جویی چیست؟
آیا چنانکه برخی می خواهند به این نتیجه برسند حافظ با دین و شریعت و بزرگان دین مخالف است یا حداقل رسیدن به مراحلی از کمال او را از شریعت بی نیاز کرده است؟ جواب آن است که چون حافظ به استشهاد ابیاتش متدین، ژرف اندیش و دینداری مآل اندیش است و در عمق و بطون قرآن غور و تأمل کرده است، ریاکاری را آفت حقیقی دین می داند.
غیرت دینی او باعث می شود که نفی اغیار کند و جذب احباب، حافظ به عنوان عارفی که عاشق بر همه عالم است زیرا عالم هستی از اوست با هیچ کس سر جنگ ندارد و جنگ هفتاد و دو ملت را بهایی نمی شناسد، جهان او، جهان صلح و دوستی و عشق و محبت است، چنان تجلی ذات محب است، او مدافع مرزهای شریعت و طریقت و حقیقت است و از معتقدان است:
حافظ از معنقدان است گرامی دارش
زانکه بخشایش بس روح مکرم با اوست(دیوان:81)
ز حافظان جهان کس چو بنده
جمع نکردلطایف حکمی با نکات قرآنی
(دیوان: 146)
و دربرخی نسخ:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه ی نجف
حافظ از گناه اهل زمانه شکایت دارد نه از اصالت دین و عرفان و بزرگان این دو طریق
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو خود را ز میان با که عنایت باشد(دیوان: 214)
ای کبک خوش خرام کجا می روی بایست
غره مشو که گربه ی عابد نمازکرد(دیوان: 454)
و در بیت زیر با لحنی ملامتی ، ابتدا از خود می نالد :
چون نیست نماز من آلوده نمازی
در میکده زان کم نشود سوز و گدازم(دیوان454 )
و این گونه به مضامین مقدس اهل ریا می تازد:
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد(دیوان:178)
و نقطه مقابل ذهنیت اما م جماعت سالوس و ریاکار:
اگر امام جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد(دیوان: 179)
امام خواجه که بودش سر نماز دراز
به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد(همان)
به جای زهد ریایی و زاهد ریاکار مفهوم مقدسی چون رندی و رند را بر می گزیند:
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خداز زهد ریا بی نیاز کرد(دیوان: 180)
و زا هد را سرزنش می کند:
برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست(دیوان: 39)
حافظ در دیوان 23 بار واژه ی شیخ را به کار برده است که 20 بار آن مقصود شیخ ریایی و متظاهر است:
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما (دیوان:17 )
به تبع پیر خویش از مسجد می گذرد تا به میخانه برسد:
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
یا
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
و
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود (دیوان:277)
حافظ ارج و ارز تسبیح شیخ ریایی را با خرقه ی رند شراب خوار برابر می نهد:
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه ی رند شراب خوار(دیوان:333)
باید دانست که در ابیات ذکر شده واژه هایی همچون مسجد، زاهد، شیخ و ... در معنای حقیقی کلمه به کار رفته اند و جای تفسیر و تأویل عرفانی و ... ندارد.
دوم- ابیاتی در غزلیات حافظ وجود دارد که واژه ی نماز به معنای حقیقی کلمه و با همان مضمون شرعی به کار رفته و مقصود شاعر نماز با همان ویژگی های شرعی است:
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
برو نمرده به فتوای من نماز کنید(دیوان:330)
که همان نماز میت مراد است.
یا
آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب
کشته ی غمزه ی خود را به نماز آمده ای(دیوان: 574)
یا در بیتی به هنگام نماز اشاره می کند:
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
یه های غریبانه قصه پردازم (دیوان: 452)
سوم- نمازهای عارفانه ی حافظ که نمازی است متفاوت با نماز زاهد و صوفی (اگر بخواند) و دیگرگون با نماز عابد مشتاق بهشت، نمازی است که: «عبارت از توجه باطن به حق و ملازمت در حضور و اقبال به سوی حق و اعراض از ماسوی الله و دوام مکا شفت با حق و مقام راز و نیاز است، غزالی گوید: بدانکه نماز ستون و بنیاد دین است و پیشرو عبادت ها است ظاهر نماز کالبد است و وی را حقیقی و سری است که آن روح نماز است و اصل و روح آن خشوع است و حاضر بودن دل است ...»(سجادی، 1370، 771)
همان نمازی است که فقط و فقط مخصوص خداوند است «قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین» (انعام: 162)
نمازی است که باید با خون جگر طهارت کرد:
نمازدر خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهار ت کرد(دیوان:178)
و در غزل دیگری:
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد
به آب دیده و خون جگر طهارت کرد(دیوان: 179)
نماز و نیازحافظ کمال خاکساری و تواضع است: «نیاز در حافظ به معنای اظهار بندگی و خاکساری و خضوع است» (خرمشاهی،1367 ج695:2)
طهارت ارنه به خون جگر کند عاشق
به قول مفتی عشقش درست نیست نماز(دیوان: 351)
این نماز که نماز واقعی حافظ است، نرد عشق باختن است با محبوب ازلی نه لقلقه ی زبان و تکرار اوراد و اذکار، تسبیحی است در دل که تمام ذرات وجودش تهلیل و تکبیر است و این مصداق بارز تفرید و تجرید است.
نماز حافظ فانی شدن در او و از خودی خود تهی شدن است. صلوه حافظ به حضور قلب نیست که به حضور هستی است، قلبی نیست تا حضور بیابد.
می ترسم از خرابی ایمان که می برد
محراب ابروی تو حضور نماز من(دیوان: 544)
در این نماز قبله، کعبه ی گل نیست که ابروی یار است:
در کعبه ی کوی تو هر آن کس که بیاید
در قبله ی ابروی تو، در عین نماز است(دیوان:59)
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد(دیوان: 233)
و جواز نماز حافظ طاق ابروی یار است.
هردم به خون دیده چه حاجت وضو چو نیست
بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز(دیوان: 253)
نتیجه
در بررسی واژه و اصطلاح نماز مشخص شد ک در زبان فارسی دری پس از اسلام این واژه به جای «الصلاه» عربی به کار رفته است. و از دو جزء «نم» و «از» تشکیل شده است، واژه ی نماز با عنوان نیایش و سر خم کردن در برابر قدرت های مادی و معنوی به کار رفته است.
در شعر حافظ نماز با سه رویکردآمده، نماز ریاکاران و سالوسان که دام فریبکاری است. و از طرف حافظ مورد عناد و استهزاء قرار گرفته است، در رویکرد دوم نماز به عنوان یکی از ارکان شریعت مطرح است و در رویکرد سوم مقصود حافظ از نماز ، نماز معنوی و روحانی است که نماز سالکان و واصلان الهی است و همان است که موجب فنای بنده در حق می شود، و او را به کمال می رساند.
پی نوشت
1-این مصدر و مشتقات آن هنوز هم در گویش تویسرکان به کار می رود. مانند: نمیدن، بنمم، خم شوم، بنم، خم شو و ...
2- ر.ک پیشوندها و پسوندهای زبان فارسی ص199
3- لغت نامه ی دهخدا، ج26، صص 775-772
4- فرهنگ واژه های حافظ، صص 1146- 1163
5- دکتر مرتضوی،با آوردن آراء کسانی مانند مولوی، سعدی، سنایی، صاحب کشف المحجوب، و دیگران نظر آنان را نسبت به صوفیان ریایی بیان کند. مکتب حافظ، ص 23.
منابع و مآخذ
1-قرآن کریم،1386، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی، مشهد، دقت
2- حافظ، شمس الدین محمد، 1365،دیوان، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران، صفی علی شاه.
3-حافظ، شمس الدین محمد، 1357،دیوان ،به کوشش پژمان بختیاری، تهران، امیرکبیر
4- خرمشاهی، بهاء الدین، 1367، حافظ نامه ، تهران، سروش،علمی و فرهنگی،2مجلد)
5- دهخدا، علی اکبر، 1372، لغت نامه، تهران، مؤسسه لعت نامه.
6- زرین کوب، عبدالحسین، 1364،از کوچه رندان، تهران، امیرکبیر.
7-سجادی، سید جعفر، 1370، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران، طهوری.
8- صدیقیان، مهین دخت و دکتر ابوطالب میرعابدینی، 1366، فرهنگ واژه نمای حافظ، تهران، امیرکبیر.
9- صفا، ذبیح اله، 1363، گنجینه سخن، ج1، تهران ، امیرکبیر.
10.صمصامی،سید محمد ،1346،کامل ترین دستور زبان فارسی درباره ی پیشوندها و پسوندهای زبان فارسی،اصفهان،مشعل.
11- کزازی، میر جلال الدین، 1384، نامه ی باستان، ج1، تهران،سمت .
12- مرتضوی، منوچهر، 1365، مکتب حافظ، تهران، طوس.
13- مطهری، مرتضی، 1364، تماشاگه راز، قم، صدرا
14- معین، محمد، 1371، فرهنگ معین، تهران، امیرکبیر، (6مجلد)
15- معین، محمد، 1370، حافظ شیرین سخن، تهران، معین، (2مجلد)
16- یثربی، سید یحیی، 1374، آب طربناک، تهران، فکر روز.
7
23 فروردین , 1404
23 فروردین , 1404
25 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
شاعر
صاحب فرهنگ جعفری
شاعر
نویسنده
پیامبر