به نام حق وباسلام

(دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴)

 «١۶ _ مشعر و منی» ق سوم

به سوی جمرات می رویم

سنگ در دست

سنگ را پرتاب می کنم

روبرویم دیوار است

پس شیطان کجاست

آیا هردیواری نشانه ی شیطان است، دیوار حجاب است، مانع است، بن بست است، توقف است، سکون است....

کجایی ای پلید؟ ای زشتکار، ای فریبای فریبنده، ای طاغی و باغی، ای مستکبر متکبر. ای آتشین مایه؟

این خاکی به جنگت آمده

رو بنما

مرا ببین

ببین با چه خشمی به سویت سنگ پرتاب می کنند

نزدیک بود خشم آغشته با سنگ جنگجوی پشت سر، سرم را بشکافد

چه خشمگین بود و چه غضبناک!!! 

اگر تو را به دستش می دادند تکه تکه ات می کرد...

شیطان می خندد

تو و جنگ، تو و ستیزه، تو و مبارزه

شوخی می کنی

حتی الآن هم سنگ به دست، مرام مرا پیاده می کنی، دیگران را هل می دهی، بر سر و سینه ی دیگران فشار می آوری، فقط به فکر خودت هستی، حق دیگران را می قاپی.

به بغل دستی ات نگاه کن، دستت نمی گذارد دست او بالا بیاید، جلو دید او را گرفته ای

به خود می آیم

عجب، شیطان درست می گوید

شیطان و راست گویی

نه، ندای وجدانم است، همان نفس لوامه

کمی مراعات می کنم

سنگ دوم، سوم،... تا هفتم.

دوباره وسوسه ها آغاز می شود، چه خوب سنگ زدم، از همه بهتر، از همه دقیق تر، از همه...

 «من» دو باره شروع به خودنمایی می کند

پس این  «من» ، شیطان است

باید دوباره فردا بیایم

 و، فرداها

با سنگ یا بی سنگ

در منی و جمرات یا در اداره، در کلاس، در مزرعه، در بازار، در خانه و در هر جا که پا می نهی، در خلوت و جلوت، در نهان و آشکار...

باید مبارزه کنم، با خود، با شیطان، با...

من پیروز می شوم.

نگاه کن همراهانت چه احساس پیروزی می کنند

سنگشان به دیوار خورده و سرمست و شاد جمره را ترک می کنند .

شیطان هنوز با لبخندی متکبرانه  مرا نگاه می کند

باید به خدا پناه ببرم  «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» 

با قهقهه می گوید: منم شیطان رجیم، درست گفتی، شیطان خودتی، نفست، منیتت، تکبر و غرورت، پایمالی حقوق دیگران، حلال و حرام کردنت و...

نگاه می کنم، شیطانی نیست، این ندای نفس سرزنش کننده است، ندای نفس لوامه است، ندای وجدان است، ندای درون است، ندای...

بیهوده شیطان را بزرگ نکنیم ، شیطان وسیله می خواهد ، ابزار می خواهد، عمله می خواهد، شریک و یاور می خواهد...

اگر ما نباشیم. دست او تهی است،  «اجمعینی» برایش نمی ماند

پس سنگ را اول به خود بزنیم، جمرات سینه ی ماست، جمرات  «نفسک التی بین جنبیک»(١٢) است.

ادامه دارد

پی نوشت های ١۶ _ مشعر و منی

١ _ ترانه شهرام ناظری

٢ _ ابوسعید ابی الخیر، رباعیات

٣ _فاطر :١۵

۴ _حجرات :١٣

۵ _حافظ، دیوان، غزل ٣٧

۶ _انفطار :۶

٧ _حافظ، دیوان، غزل ٩٠

٨ _مصباح الشریعه  حدیث از پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) روایت شده

٩ _حافظ ، دیوان، ١٧٧

١٠ _صحیح بخاری، داستان هارون الرشید و پیرمرد تابع هست که می خواست روایتی از پیامبر ذکر کند.

١١ _حافظ، دیوان، غزل ۴٨٧

١٢ _ مجلسی، بحارالانوار، ج ٧٠