انجمن مفاخر فرهنگی شهرستان تویسرکان

مطالب

دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴ - ۶

دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴ - ۶

به نام حق وباسلام

(دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴)

 «عزم حرکت» ق سوم

گفتا، بگو، لبیک

بر جان لرزیدم

برای گفتن لبیک، معصوم درنگ کرد

جایی که عقاب پر بریزد

از پشه ی لاغری چه خیزد (١٢)

دل هوس لبیک گویی داشت اما جان می هراسید.

مگر در عالم « ذر» یک بار لبیک نگفته بودم؟

گفتی: «الست بربکم» 

 گفتم :«قالوا بلی»(١٣) 

آتشم زد، اما خاکسترم آلوده شد، آلوده به دنیا، آلوده به  «لیطغی»، آلوده به  «ان رأه استغنی» (١۴)

چه بگویم؟

گفتا بگو :لبیک، لا شریک لک لبیک، این بار به دل لرزیدم.

مگر من از «انا ارضنا الامانة علی  السموات و الارص و الجبال...»(١۵)

 بلندتر، وسیع تر و محکم ترم،

آنان نپذیرفتند، تو را چه شده، ای  «ظلوما جهولا» که پذیرفتی؟!!!

حامل چه شدی؟ حامل امانت، یا حمال خیانت در امانت؟

این بار چه خواهی کرد؟

گفتا بگو لبیک. اللهم لبیک

می ترسم، نه از او، از خود، 

چگونه بگویم؟

با دلی امیدوار «ولا تقنطوا»(١۶)

مگر نگفت :غفارم، ستارم، گم گشته را پناهم؟ 

پس بگو :یا ارحم الراحمین، یا دلیل المتحرین، یا غیاث المستغیثین، یا غفار ذنوب، یا ستار العیوب، اغفر ذنوبی کلها، 

او، تو را می شناسد،

او عالم السر والخفیات است

 «فمن یعمل مثقال  ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره» (١٧) 

ذره های نیکی ها و بدی ها در پرتو خورشید وجود و علم ازلی اش پیداست 

غم چه داری؟

او رب است

می خواهد تو را بپرورد، بالا ببرد، دعوتت کرده، تو را خواسته، 

چه را پنهان می کنی؟

تو را می شناسد و می خواند

تو را دیده و می بیند

صدایت را شنیده و حرکاتت را دیده

 «نحن اقرب الیه من حبل الورید» (١٨)

تو در محضر اویی، نه تو همه و همه .

از که فرار می کنی؟ کجا می گریزی 

بیا، بیا

بگو، بگو

لبیک اللهم لبیک. 

به کی بگویم؟

به مولایت، به راز دان نهان و آشکارت 

به آفریدگارت

به روزی دهنده ات

به هستی بخشت

زمزمه کن. «یا ایهاالذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحا» (١٩)

بیا، برو «انا لله و انا الیه راجعون» (٢٠)

نه روی پیش دارم، نه پای گریز 

می گوید :عزیزم، بنده ی خائف من، عبد تواب من، بیا، من از پدر و مادر به تو مهربان‌ترم. 

اشک امانم نمی دهد

زمزمه می کنم «ان الله یحب التوابین» (٢١). 

گفت : «عاصی که دست بردارد، به از عابد که در سر دارد» (٢٢) 

برگرد، بیا، می بخشم، می پذیرم، دوستت دارم  «یحبهم و یحبونه» (٢٣) 

بگو :لبیک لا شریک لک لبیک. 

بگو من شریک و همتا ندارم، عقل و علم و عمل و ثروت و مانند خود را شریک من مگردان 

من یگانه ام من  «علی کل شئ قدیرم» (٢۴)

حمد مخصوص من است، نعمت ها همه از منند، ملک و فرمانروایی از آن من است 

 «ان الحمد و انعمة لک والملک، لا شریک لک لبیک.»

 بخوان، با صدای بلند، به جهانیان بگو، به زمین و آسمان بگو 

لبیک لبیک لبیک، اللهم لک لبیک. 

ایمان بیاور، نه با زبان، از سویدای دل، از عمق جان، 

ایمان بیاور به آغاز فصل بندگی، 

تو را آورده ام که ببخشم، به طلب آمده ای، 

بخواه، بخواه

بگو، بگو «استغفرالله ربی و اتوب الیه» (٢۵)

می خواهم در عرفات متولدت کنم، در منی هوس هایت را قربانی کنم. در مشعرالحرام با خودم همراهت کنم، مگر ولی ام (عج) به پیشوازت نیامده؟ 

می خواهی خدایی شوی، می خواهی شیعه شوی. در پی ولی باشی، مگر معنای شیعه پیروی نیست؟  با او  رکوع کن، با او قیام کن و با او سجده کن. 

او غایب نیست

او غایب نیست

پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست 

آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست 

هرگز وجود حاضر و غایب شنیده ای 

من در میان جمع و دلم جای دیگر است (٢۶)

او ظاهر است، او در میان شمااست

دیده ها را باید شست

جور دیگر باید دید (٢٧)

او مظهر وجود و جود و سجود است

یا من هو اختفی لفرط نوره

الظاهر و الباطن فی ظهوره (٢٨)

او مجلای تجلیات الهی است

او خلیفة الله فی الارض است 

پس او در عرفات است، در منی، در جمرات، در مشعرالحرام، در سعی بین صفا و مروه، 

و او به کعبه تکیه داده است

و او در انتظار همت و غیرت شمااست

او منتظر انتظار است که کی به سر رود

و او به اذن الله خواهد آمد و خواهد گفت : «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا....» (٢٩)

او را بجو

گفتم. خجالت می کشم

گفته ام : «اللهم کن لولیک. الحجة ابن الحسن...»(٣٠) اما حاضر و ناظرش ندانسته ام

ضربان قلبم را با  تیک تیک انتظارش میزان نکرده ام

چشمم به دست دنیاداران بوده است و گوشم به فرمان آن ها 

غرق دریای شهوت و شهرت  بوده ام

هر صبح و شام منتظرش نبوده ام، جمعه های دلتنگی را نچشیده ام.

گفت، هنوز اجلت نرسیده، زمان داری، نفس هایی از عمرت شماره نشده اند، بخوانش

 «الهی عظم البلاء و برح الخفا... العجل، العجل، العجل...»(٣١)

الهی العفو، الهی العفو، الهی العفو....

و می شکنم جاهلیت نفسانی را در مهد جاهلیت

و می گویم با امید

لبیک. اللهم لک لبیک

برای او که نعمت قرآن و ولایتم داد

برای او که از ضالین نجاتم داد

برای او که صراط مستقیمم داد

لبیک لا شریک لک لبیک

ان الحمد والنعمة لک والمک، لا شریک لک لبیک

آرام می شوم، نفس عمیقی می کشم، سفر روحانی بود، خواب بودم یا بیدار!!! 

من از کعبه می آیم، من از لمس حجرالاسود می آیم، من از قدمگاه ابراهیم می آیم

من پر از نورم، من از صبح روشن می آیم، از ستیغ توبه می آیم با  گل بوته ای از انتظار در دست

من از....

اطرافیانم را نگاه می کنم، تویسرکان، سالن هلال احمر ، روز جمعه. جلسه ی توجیهی حج.

من کجا بودم؟! 

من کجا بودم؟! 

نکند همسفران فکر کنند عوامفریبی می کنم، نکند تظاهر می کنم، نه ، نه، من در سفری نورانی بودم

از ته دل می گویم:

لبیک.....

لبیک....

لبیک

از بن دندان، با تمام وجود، 

حس می کنم سبک شده ام، با  «انعمت علیهم» ها هستم.

شوق پرواز دارم

گرچه پرواز کاروان چند ماه دیگر است.

ادامه دارد

پی نوشت های (٣ _عزم حرکت)

١ _ یوسف :۵٣

٢ _حافظ، غزلیات، غزل ١٧٧

٣ _حافظ، غزلیات، غزل ١۶٢

۴ _سعدی، گلستان. باب هشتم، حکایت ٣ 

۵ _ سعدی، گلستان، دیباچه 

۶ _ همان، باب هشتم، حکایت ١

٧ _ محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه. آداب احرام بستن، ۴۵٣

٨ _ همان، ج ٢، مالک بن انس می گوید، با امام صادق در میقات بودیم، امام لبیک نگفتند، بیهوش بر زمین افتادند، بیم داشتند که خداوند بگویند لا لبیک و لا سعدیک... 

٩ _ احزاب : ۵۶

١٠ _ مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم

١١ _ شیخ صدوق، امالی، ج ٢ 

١٢ _ میرزا حبیب خراسانی، دیوان

١٣ _ اعراف :١٧٢

١۴ _علق :۶

١۵ _ احزاب :٧٢

١۶ _ زمر : ۵٣

١٧ _ زلزال ٧ و ٨

١٨ _ ق : ١۶

١٩ _ تحریم :٨

٢٠ _ بقره :١۵۶

٢١ _ بقره :٢٣٢

٢٢ _ سعدی، گلستان، باب هشتم، حکایت ٧٢

٢٣ _ مائده :۵۴

٢۴ _ آل عمران :١٨٩

٢۵ _ این ذکر نخستین بار از حضرت آدم بیان شده است

٢۶ _ سعدی، غزلیات، غزل ۶٣

٢٧ _ سپهری، هشت کتاب، صدای پای آب

٢٨ _ سبزواری، حاج ملا هادی، منظومه

٢٩ _ قصص : ۵

٣٠ _ دعای سلامتی امام زمان (عج)

٣١ _ دعای فرج

35