به نام حق وباسلام
(دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴)
«٣ _ عزم حرکت» ق دوم
تو را خواسته است که لبیک بگویی یا لا لبیک بشنوی؟
«من حج بمال حرام، فقال :لبیک، اللهم لبیک، قال الله:لا لبیک و لا سعدیک» (٧)
آیا مال حرام شامل ثروت و پول حرام می شود یا جا به جابی نوبت، خویش و پیوندی و رانت های دیگری را هم شامل می شود؟
آیا ثروت های یک شبه را هم شامل خواهد شد؟
نمی دانم، نه فقیهم نه دانشمند، نه مدعی العموم.
اما می دانم که معصوم (ع) بر خود لرزید، لبیک نگفت و در جواب مخاطب فرمود :می ترسم خداوند بگوید : «لا لبیک ولا سعدیک» (٨)
به هر حال، افسوس چه را داری ؟
افسوس شهری که پیامبرت متولد شده، مبعوث شده، هدایت کرده، آزار دیده، خاکستر و شکنبه ی شتر بر سرش ریخته اند، یارانش را شکنجه کرده اند، او را از وطنش راندند، او را در شعب ابی طالب گرسنگی دادند، با او جنگیدند ساحر و شاعر و مجنونش خواندند.
و امروز هم فرزندان آنان بر خلاف نص صریح قرآن نامش را در اذان بر زبان می آورند اما برایش صلواتی نمی فرستند.
«ان الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» (٩)
شهری که «یوم الانتقام» آن ها را «یوم المرحمه» کرد.
شهری که حامل رب البیت است، شهری که ام القری است، شهری که زخم های بدر و احد را دیده است.
شهر خودنمایی و سفاهت ابوسفیان، شهر جهالت ابوجهل، شهر وساطت ابوطالب، شهر شهادت حمزه.
شهر بر ساخته ی هاجر و اسماعیل، شهر ایمن از سختی ها و گرفتاری ها.
افسوس چه را می خوری؟
مرور تاریخ صدر اسلام و تطابق آن با مکه ی امروز.
و امروز
افسوس طواف ها، سعی بین صفا و مروه، حجر اسماعیل، مقام ابراهیم.
افسوس آن گاه و بیگاهی که خود را بر خدا عرضه می کنی با دلی تاریک و رویی سیاه، ناخودآگاه دلت می شکند و اشکت جاری می شود و زبانت باز :الهی العفو، الهی العفو، الهی العفو.
دور کعبه همراهم گفت :چه بگویم؟
گفتم قرآن بخوان، دعا بخوان، زیارت بخوان.
گفت بلد نیستم.
گفتم، با زبان خودت با خدای خودت حرف بزن .
درد دل کن، توبه کن، بگو غلط کردم.نفهمیدم، آدم نبودم آمده ام آدم شوم.
و در دل گفتم: ... دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
وقت خواب آید بروبم جایکت....(١٠)
به خود آمدم، دور کعبه شعر موسی و شبان را می خواندم،
به خود نهیب زدم، در مقام ابراهیمی دست چپت حجر اسماعیل ، الآن است که ابراهیم و ٧٠ پیغمبر خفته در این مکان تکفیرت کنند، تو را اهل مجسمه و مشبهه بنامند، اما دلم آرام بود که خواهد فرمود:
بنده ی ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی
همراهم حالم را که دید، اشکش جاری شد و نمی دانم خدا را با چه زبانی خواند...
نگاهت به کعبه می افتد، کعبه ی آمال، قبله گاه مسلمانان سپید و سیاه، کوتاه و بلند، زبان های مختلف اما یک زبان :لا اله الا الله، محمدا رسول الله (افسوس ادامه نمی دهند، علیا ولی الله)
ربنا آتنا.....
دل ها به سوی کعبه، سرها و دست ها به آسمان....
قلمم می گوید :چه می نویسی؟ هنوز که گاه مناسک نیست، می گویم صبور باش، تداعی معانی بود، به آن جا هم می رسیم.
افسوس چه؟
زادگاه علی (ع)، قبر گمشده ی زهرا، شهر یتیمی های محمد (ص)، کوه روی های خدیجه ، اعتکاف های غار حرا، تار عنکبوت غار ثور، قبرستان بقیع، دلاوری های حمزه. بستر علی خفته، هفتاد زخم احد، کندن خندق و...
افسوس خوردن یا نخوردن بستگی دارد، با دست خالی بیایی، دست هایت را پر می کنند، با جدال، فسق و فجور بیایی، تکبر بورزی، حق و ناحق کنی. غیبت و تهمت بورزی، نام و نان بخواهی، با دست خالی بر می گردی.
اما
نومید هم مباش، عرفات را داری، فرمود : «گناه کار ترین فرد کسی است که از عرفات باز گردد، در حالی که گمان می برد آمرزیده نخواهد شد» (١١)
عرفات برای شستشو است، منی برای قربانی کردن امیال و مشعرالحرام سفره ی احسان رب البیت و سعی و طواف گردیدن و قربان شدن حول محور توحید.
ادامه دارد
42
24 تیر , 1404
25 تیر , 1404
28 تیر , 1404
28 تیر , 1404
01 مرداد , 1404
01 مرداد , 1404
26 مرداد , 1404
26 مرداد , 1404
شاعر
صاحب فرهنگ جعفری
شاعر
نویسنده
پیامبر