انجمن مفاخر فرهنگی شهرستان تویسرکان

مطالب

دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴ -30

دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴ -30

به نام حق وباسلام

(دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴)

 «عرفات» ق دوم

اگر بدی هایم را نشانم بدهد، از خجالت آب می شوم، می سوزم، می میرم، زنده می شوم و دوباره می میرم.

می گوید :

بگو نماز خوانده ام، روزه گرفته ام، خمس داده ام، دست بینوا گرفته ام، مسجد رفته ام، منبر دیده ام...

خجالت می کشم بگویم

کدام نماز و روزه؟ کدام رکوع و سجود، کدام نیایش و ستایش، تشویق خلق بود یا تنزیه حق، عوامفریبی بود یا خدا دوستی؟ 

نمی دانم

در صحرای عرفات مانده ام، نه راه پیش دارم، نه روی پس

بگویم چه آورده ام.

اما

نترس 

بپرس چه می خواهم؟

بگو 

تو بنده ات را رسوا نمی کنی، مگر خودش بخواهد

آیا ستارالعیوب نیستی، که هستی، غفارالذنوب نیستی ؟ که هستی

بارها دیدی و پوشاندی. پس چه بگویم و چه بخواهم.

 «الحمدالله الذی ستر ذنوبی و عیوبی و لم یفضحنی بین الخلائق» (۴)

به اطرافم می نگرم، حسن ظن دیگران، خوش بینی اطرافیان....

او خواسته، او داده.

پس از ته دل فریاد می کشم، الهی العفو

بپذیر، اگر نپذیری 

کجا روم؟ در کدام خانه را بزنم؟ من بنده و تو رب، من فقیر و تو غنی، من ضعیف و تو قوی، من....

بنده ی توام، خوب یا بد

بنده ی گناهکارم، اعتراف می کنم، آمده ام توبه کنم، آمده ام خوب شوم، آمده ام بنده شوم، توبه ی نصوح کنم.

شفیع هم آورده ام

فاطمه ات، رسولت  «اشفع، اشفعی لنا عندالله»

الهی

به حق این آبرومندان، آبرویم مریز، گناهانم بریز

به حق اسماء و صفاتت در دعای جوشن کبیر از گناهم در گذر

به حق اسم اعظمت پاکم کن، چون روز تولد.

اگر نپذیری 

کجا روم  «ولا یمکن الفرار من حکومتک» (۵)

و آخرین حرف

خدایا پیامبرت و فرزندانش را دوست دارم، گرچه زینت آن ها نیستم، اما قول می دهم ننگ و عار آن ها هم نباشم.

می گویم و اشک می ریزم، بی خیال از اطرافیان، این جا نگویم، کجا بگویم، بگذار بگویند خودی نشان می دهد، بگذار بدانند بنده ی عاصی بوده ام، بگذار به من بدبین شوند، بگذار نگاه عاقل اندر سفیه داشته باشند، بگذار بی مقدارم دانند

آمده ایم، همه با هم  در خانه ی خدا برویم.

نمی دانم خسته شده ام یا پذیرفته، آرام می شوم، نفسی تازه می کنم.

سبک می شوم

آیا آمرزیده شده ام؟

باید آمرزیده شده باشم، اما با شروطی 

 آینده معلوم می شود

می گوید :

آینده در دست خودت است، اسیر هوی و هوس نشوی، همرنگ جماعت نشوی، فریب دنیا را نخوری، دست در دست شیطان ننهی....

می خواهی یا نمی خواهی

می پذیری یا رها می کنی

می طلبی یا می گریزی

خودت شرط این بازی هستی

بگو:

می پذیرم

چگونه؟ 

 دشوار است، مرد می خواهد، نفس است، هوس است، چرب و شیرین است.سود و زیان است. 

تقوی می خواهد، توکل می خواهد، توجه می خواهد. 

می گوید:  امیدوار باش «انا هدیناه السبیل، اما شاکرا و اما کفورا» (۶)

تو پای به راه در نه و هیچ مپرس 

خود راه بگویدت که چون باید رفت (٧)

ادامه دارد

پی نوشت های ١۵ _ عرفات

١ _انبیاء:٨٧

٢ _ ابراهیم :١٨

٣ _ دوبیتی های باباطاهر

۴ _حاسیه مفاتیح الجنان، دعای صبح و عصر (دعای چهار حمد)

۵ _ دعای کمیل

۶ _انسان :٣

٧ _عطار، مختارنامه. باب ١٨

21