انجمن مفاخر فرهنگی شهرستان تویسرکان

مطالب

دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴ - ١6

دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴ - ١6

به نام حق وباسلام

(دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴)

 «٩ _ مکه» ق سوم

این هتل چند طبقه ی موقوفی  «ملک....» با آن تاج ساعتش نه سرو سایه فکن است نه چناری مقدس از نوع چنارهای مساجد و امامزاده ها.

هتلی است که در و دیوارش جلوه ی زر و زور و تزوير است.

نباید در برابر کعبه خودنمایی و خود فروشی کند، زیرا کعبه هنر دست آدم و ابراهیم و اسماعیل است، کعبه خانه ی خالق است نه مخلوق، کعبه جلوه ی یار است.

کعبه در عین سادگی و بی آلایشی عزتمند است، کعبه  «صبغة الله» دارد.

اما، این برج از فرنگ آمده تنها نماد اسلامی اش همان هلال ماه تاجش است، نه چیز دیگری.

او مزاحم است

شاید خودش هم می داند

شاید آجر و آهن و سیمانش،چون استن حنانه  از فخر فروشی بر کعبه گریانند.

استن حنانه از هجر رسول

ضجه می زد همچو ارباب عقول (٨)

چشم بر می دارم، بیش از این نباید به دنیا خیره شوم،  «انما الحیوة الدنیا لعب و لهو» (٩)

برج و بارو در جهان زیاد است، هر کدام نماد کشور و ملتی هسدند، اما سینه بر سینه ی کعبه نساییده اند.

کعبه قبله گاه مسلمانان جهان است، کعبه منشور توحید است، کعبه نمود نبوت است و کعبه حامل امامت است.

وارد می شوم

به صحن مسجدالحرام

و با خود می اندیشم

کعبه چگونه است؟ آیا مانند قاب کعبه در تصاویر، فیلم ها و سیمای تلویزیون است؟

و می بینم

الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر

و بی اختیار می گریم

بسیار ساده تر از آن چه می پنداشتم،

خوابم یا بیدار

این تو و این خانه ی خدا!!!

آیا این خانه، خانه ی دوست ا؟ ست

چه نشانی سر راستی؟!!!

چه زود از نشانی به نشان می توان رسید.

خیره خیره نگاه می کنم

هنوز خود را باز نیافته ام، متحیرم.

زمزمه می کنم :استغفرالله.... سبحلن الله...، الله اکبر،. لبیک

همراهم می پرسد چه بگویم.

می گویم. هر چه می خواهد دل تنگت بگو.

بگو تو کجایی تا شوم من چاکرت

اینجا دیگر موسی نهیبت نمی زند.

اینجا اختیار با محمد (ص) است که بلال گنگ را بالای کعبه می فرستد تا اذان بگوید و اشهد را اسهد تلفظ کند و او پیام آور پیام پیامبر است.

بر بالای کعبه  با زبان الکن. شهادت داد :

الله اکبر....

اشهد ان لا الله.....

اشهد ان محمدا رسول الله...

تو هم با زبان گنگ، خدا را بخوان.

همراهم، با زبان غیر، خدا را بخوان.

اگر زبان نداری، دل که داری، چشم های ملتمست را به آسمان بدوز، دست ها را بالا ببر....

و از دهان غیر خدا را بخوان. 

گفت ای موسی ز من می جو پناه

با دهانی که نکردی تو گناه

گفت موسی من ندارم آن دهان 

گفت ما را از دهان غیر خوان

از دهان غیر کی کردی گناه 

از دهان غیر برخوان که ای الله 

آن چنان کن که دهان ها مر تو را 

در شب و در روزها آرد دعا (١١)

 

و این کعبه است

قبله گاه حاجتمندان

سجده گاه موحدان

و این مرکز زمین است 

مهبط جبرئیل است 

کانون دحو الارض است 

و... اینجا بوته ی آزمایش است 

تا مس وجود را کیمیا کنی 

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی 

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی (١٢)

ادامه دارد

پی نوشت های ٩ _ مکه

١ _رودکی، دیوان، قصاید

٢ _ عراقی  دیوان. غزل ٢٩۵

٣ _ طبقات الکبری، ج ١ ص ١١٠ ندیث از پیامبر اکرم (ص) است.

۴ _سجده :٧

۵ _حافظ، دیوان، غزل ٢۶۶

۶ _ هاتف اصفهانی، ترجیع بند 

٧ _شیخ بهایی، مخمس پنجم

٨ _مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول

٩ _حدید :٢٠

١١ _ مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم

١٢ _ حافظ، دیوان  غزل ۴٨٧

20