انجمن مفاخر فرهنگی شهرستان تویسرکان

مطالب

دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴ -29

دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴ -29

به نام حق وباسلام

(دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴)

 «١۵ _ عرفات» ق اول

عرفه در معنای لغوی به معنی شناخت، آگاهی، آشتی با خدا و... است.

در اصطلاح، روز نهم ذی الحجه است که حاجیان در صحرای عرفات، دامنه ی کوه جبل الرحمه گرد می آیند.

پیامبر اکرم (ص) و امام حسین (ع) در این محل به راز و نیاز با خداوند پرداخته اند.

و صحرای عرفات تو چه دانی چیست؟ ( و ما ادراک عرفات).

در دامن جبل الرحمه، صحرایی بی کرانه، فرزند کعبه ایستاده است و با خدای خود، راز و نیاز می کند.

او حجش را ناتمام گذاشته، 

چه حکمتی است؟ بسیاری برای حج آمده اند و او عقربه ی حکمت الهی را به سوی کرب و بلا، تنظیم می کند.

کعبه، نه

کربلا، آری

ناصحان مشفق پندش می دهند، حداقل زن و بچه را در خانه بگذار.

اما او مصمم، آخرین حرف هایش را در حرم امن الهی با رب البیت زمزمه می کند : «الحمدالله الذی لیس لقضائه دافع، ولا لعطائه مانع....»

به راه می افتد

عصاره ی مظلومیت تاریخ در عرفات رسوب می کند.

٧٢ تن

لشکر نابرابر، لب ها تشنه، جان ها خسته، غریب

آیا این فرزند پیامبر رحمت است که چنین بی کس و یاور است؟

آیا این فرزند رکن و حطیم است؟

آیا او اولاد «طه»  و  «یس» است؟ 

و عرفات می ماند و حسین به راه می افتد.

کاروانی از نور، از عرفات به کربلا.

این کاروان چکیده ی همه ی فضائل بشری است.

او میراث دار، همه ی انبیاء و اولیاست.

عرفات یادگار حسین (ع) است.

صحرای عرفات تا چشم کار می کند، خیمه های شب زنده داران و عابدان روز است.

آمده اند تا اجازه ی ورود به حرم را بگیرند.

اما

باید، خالص شوند

باید، الهی العفو بگویند.

باید، استغفرالله ربی و اتوب الیه بگویند.

استغفرالله و اتوب الیه

نمی دانم چند بار، هفت بار، هفتاد بار، صد بار، هزار بار یا شاید بسیار بیش از این ها.

باید عیار بندگی ات را محک بزنی

باید از روز تولد، گناهانت را در نظر آوری، کوچک و بزرگ.

حق الناس، حق الله

احساس شرمندگی کنی.

استغفر الله ربی، ظلمت نفسی، ظلمت نفسی.

و ذکر یونسیه، چه می چسبد : «لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین» (١)

باید پنبه ی ماهیت مادی ات را بزنی

باید جاهلیت، شرک ها، اطاعت های نفس اماره را در گذر باد تقوی قرار دهی.

 «اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف» (٢)

باید جسم را بتکانی، میوه عبادت که نداری، برگ های خشک و پژمرده ی گناهان را زیر پا نهی.

می گوید :هر که نا امید از عرفات برگردد، او بزرگترین گناهکاران است.

او بخشد و من از این خجالت چه کنم.

او بار عام داده است  منم و ران ملخی.

اگر در حمل این ران، غرور، تفاخر، ریا و تزویر، راهی نداشته باشد.

می دانم که ام؟

می دانم چه ام

نه روی نیاز دارم و نه حال نماز، 

دلم می خواهد بدون کلام با او سخن بگویم.

بگو

هر چه می خواهد دل تنگت بگو.

شبان وار، خود را به کری و گنگی  بزنم.

از آن روزی که ما را آفریدی

به غیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا به حق هشت و چارت

ز مو بگذر، شتر دیدی ندیدی (٣)

تنها یک جمله

 «شتر دیدی ندیدی»

ادامه دارد

22