با سلام
(خاطره ای از معلم کلاس اول ابتدایی ام، مرحوم مغفور حاج سید محمد علی امامی ملایری پدر شهید بزرگوار علی امامی)
سال ١٣۴٣ مدرسه ی ابن سینا در خانه ای مسکونی کنار خانه ی مسکونی مسعودی (میراث فرهنگی فعلی) با همان قد و قواره و با چند اتاق، در دو طبقه، هر کدام یک کلاس، از اول تا ششم، کف سنگفرش، حوض آبی شش در سه به عمق نیم متر در وسط، در خروجی دالان مانند، زیرا اتاق کلاس سوم بر روی در ورودی قرار داشت. مرحوم امامی هر روز صبح چه آب حوض یخ بسته بود یا گرم، دست ها را بالا می زد و وضو می ساخت، سپس به کلاس می آمد. (ما هم که عقلمان نمی رسید یا دقت نمی کردیم که ایشان وضو می گیرد و اهل تقواست، به هر حال... بعد فهمیدیم). میوه ارزان بود غالباً خانواده ها از پای میزان ها سبدی، کرتله ای، جعبه ای انگور می خریدند و اگر بچه ها در خوردن، انصاف را رعایت می کردند، دو روزی تنها میوه ی خانه بود. گردو هم که غالباً در خانه ها یافت می شد. مرحوم امامی در اوائل مهر بدون اجبار به بچه ها می گفت هرکس دارد یک خوشه انگور و چند تا گردو بیاورد. بچه ها به مرور می آوردند، خوشه های انگور رادر پستوی کلاس سر طنابی آویزان می کرد و گردوها را داخل کیسه ای در گوشه ی همان پستو قرار می داد. بچه ها هم که جرأت کج نگاه کردن به گردو و انگور را نداشتند و... آن مرحوم جنت جایگاه، که روحش با اجداد طاهرینش محشور باد، از اواخر آذر تا اوایل اسفند به تناوب چند گردو می شکست مغز می کرد، خوشه ای انگور مویز شده را منقا می کرد و به هر کدام از ما «لا مشتی» سهمیه می داد. طعم شیرین مویز و کشمش، چربی گردو، صفا و وفای معلم هنوز بعد از شصت سال در زیر زبان مان حس می شود : درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را ماش سعیدا و مات سعیدا روحش شاد، یادش گرامی
47
23 فروردین , 1404
23 فروردین , 1404
25 فروردین , 1404
25 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
شاعر
صاحب فرهنگ جعفری
شاعر
نویسنده
پیامبر