به نام حق وباسلام
(دل نوشته های سفر حج ١۴٠۴)
« ٩ _ مکه» ق اول
در هتل جا گیر می شوی «مزن المتٱلقه» یعنی ابر درخشنده، ابر نورانی، دو قلو، با گنجایش ٢۵٠٠ زائر، ١۴ کاروان از اصفهان، همدان، خوزستان، لرستان و...، طبقه ی دهم. اتاق ۵١٠۶
هتلی دوقلو در «حی العزیزیه»، بلوار عزیزیه، با شکوه و با هیبت ، با اتاق های فراوان و مدیریت مدیران کاروان های خوزستان، گرچه از نوع سوم است ولی مناسب است.
امکاناتش جز آسانسورها که هنگام شام و ناهار شلوغ است خوب است.
گرچه از حرم دور است، اما موقعیت شهری اش بد نیست.
طبقه ی دهم، یعنی آخرین طبقه، اتاق ۵١٠۶، همان جایی است که باید یک ماه در کنار آقایان حاج محمود سوری و حاج خدمت علی اسکندری، هم زیست باشیم.
چه هم اتاقی های فداکار و مهربانی، گرچه یکی دهه ی چهارم عمرش را می گذراند و در تویسرکان دفترخانه دارد و آقای اسکندری عمری با شغل شریف بنایی،با کد یمین و عرق جبین، نان حلال کسب کرده و دهه ی هفتم عمر را پشت سر نهاده، اما در کنار هم تفاهم داریم و همدیگر را با صفا و صمیمیت تحمل می کنیم.
آیا من برای آن ها هم اتاقی خوبی هستم؟
با غرغر هایم
خور و پف هایم
اوامر و نواهی ام
اخبار شبکه خبر گاه گاهی ام
دنگ و فنگ دنیایی، استاد دانشگاه و دبیر سابق حاج محمود و...
که همه در این جا باد و بود است.
این همه باد و بود تو خواب است
خواب را حکم نی، مگر به مجاز (١)
ولابی هتل (سالن بزرگ ورودی هتل)، پنجره ای رو به غرب مکه، در دیدگاهش هتلی چند طبقه «ورقان» و مسجدی و تک مناره ای در چند متری و چند درخت سر سبز در دور دست که در سرزمین خشک عربستان غنیمتی است.
و صندلی راحتی، که زادگاه این خاطرات است.
نمای هتل « فندق ورقان» با نمادی از نمودهای محراب اسلامی یادآور معماری اسلامی است، چه جاندار و جان بخش.
محراب یا مهراب، محل جنگ با شیطان یا محل ترس از خدا؟
فرقی هم نمی کند، جنگ با شیطان هم از ترس خداوند است.
مگر خدا ترس دارد؟
نه، ترس از اعمال خود
می گویم، از خود می ترسم نه از او.
بر خود می لرزم نه از او
خدا ترس ندارد، من از دست خالی ام می ترسم.
ادامه دارد
19
24 تیر , 1404
25 تیر , 1404
28 تیر , 1404
28 تیر , 1404
30 تیر , 1404
01 مرداد , 1404
01 مرداد , 1404
26 مرداد , 1404
شاعر
صاحب فرهنگ جعفری
شاعر
نویسنده
پیامبر