در بيست و چهارم ارديبهشت ماه 1379چناركهنسالي كه به نام چنار مسجدباغوار ناميده ميشود در شهرستان تويسركان آتش گرفت.
اين آتش سوزي عمدي يا سهوي چند روزي خبرساز مجالس بود و بعد به فراموشي سپرده شد. عدهاي از فرهنگ دوستان و پاسداران ميراث فرهنگي شهرستان با امضاء نامهاي تقاضا كردند نام درخت چنار كهنسال دوهزارساله در فهرست آثار ملی و تاريخي ثبت شود و خواهان مرمت و بازسازي محوطه و اطراف آن شدند.
اكنون نيز كه در آستانه فصل درختكاري هستيم و از سويي نقش فضاي سبز و محيط زيست در چالشهاي بينالمللي قابل توجه است لازم است محققان به جايگاه درخت و درختكاري و انواع خاص درخت و توجه ايرانيان به سبزي و سرسبزي اهتمام ورزند.
اين بنده بر آن است در اين مقاله به توصيف چنار در لابلاي دواوين شعرا و تقدس آن در باور ایرانیان بپردازد.
دهخدا در لغت نامه آورده است: «چنار درختي باشد مشهور كه بار ندارد، بسيار كلان، عمر به هزار برسد، برگهاي پهن دارد به شكل پنجه انسان است.
در مناطق معتدل و سردسير ايران كاشتن آن از قديم معمول بوده و هم اكنون در بسياري از شهرها و ييلاقات ايران اقسام كهن سال و چندصد ساله اين درخت موجود و معروفند». (دهخدا،ذیل چ)
در مورد ويژگيهاي عمومي چنار ميتوان گفت درختي است كه بسيار آب را دوست دارد، درخت سايه اندازي است و محيط اطراف خود را تا چند متر سايه مياندازد، تراكم چوب آن پايين و تخلخل چوب بسيار زياد است، مواد استخراجي كمي دارد و به خاطر پراكنده آوند بودن آن چوب تابستان و بهار از هم مشخص نيست، درخت چنار پوست پهن و كلفتي دارد، پوست درخت قطعهقطعه ميشود و به رنگهاي متنوع در ميآيد، چوب چنار داراي الوارهاي بزرگ و قوي است، شاخههاي چنار ترد و شكننده است و به همين دليل اطراف آن گاه مملو از هيمههاي قابل اشتعال و پوستهاي فرسوده است كه موجب آتشسوزي ميشود.
چنار در فرهنگ ايراني و اسلامي قدمتيكهن دارد و همين امر موجبشده كه در بين درختان، درخت چنار به صورت سنت ادبي درآمده و به شيوههاي مختلف در ادب فارسي نمود پيدا كند. با نگاهي اجمالي سه ديدگاه در مورد چنار در فرهنگ ايراني- اسلامي ديده ميشود:
1- تقدس چنار
2- تصوير و توصيف چنار
1- تقدس چنار:
به گفته ايرانشناسان درخت چنار يكي از درختان مقدس در كنار تاك در فرهنگ ايراني بوده است مرحوم مهرداد بهار مينويسد، ساموئل.ك.ادي در كتاب آيين شهرياري در شرق آوردهاست، پادشاهان پارس پيوسته درخت چنار را گرامي ميداشتند و در دربارشان چنار زريني همراه تاكي زرين بود كه آنها را اغلب در اتاق خواب شاه مينهادند و چنار را به گوهرهاي بسيار آراسته بودند و پارسيان آنرا ستايش ميكردند. (1)
مرحوم بهار براي همراه بودن تاك با چنار توجيهي ميآورد كه شنيدني است: انگور در اساطير ايراني مظهري براي خون است و خون نيروي اصلي حيات است، ميتوان تاكي را كه برچنار ميپيچد مظهر خون و فرمانروايي هخامنشيان دانست در واقع چنار مظهر فرمانروا و تاك مظهر همسر او بود كه از طريق او خون سلطنت دوام مييافت. .. (2)
اين باور در مورد چنار در دورههاي اسلامي هم باقي ماند و مانند بسياري از سنتهاي نيك ايراني ،رنگ و بوي اسلامي يافت و كاشتن چنارها در جوار و حياط مساجد و امامزادهها و مقابر پيران و بزرگان و دفن بزرگان در كنار چنارها موجب گرديد كه چنار به عنوان درخت مقدس مورد توجه مسلمانان قرار گيرد و با بستن پارچه و روشن كردن شمع و نذر و نياز در اطراف آنها به عنوان پديدهاي مقدس درآيد.
مرحوم مهرداد بهار مينويسد، انسان بدوي و عصر حاضر گمان ميكرده است و ميكند كه درختان نيز مانند جانوران و مردم داراي روان اند(3) و نمونههايي از اين باور را در مصر و بينالنهرين و در گذشتههاي دور و در بين اقوام آفريقايي، امريكايي و اقيانوسيه نشان ميدهد و حتي مردمي ازسنگال تا نيجر درخت بسيارعظيمي را خانه ارواح يا خدايان ميدانند.
شايد بتوان تصور كرد كه سايه گستري و سرسبزي و بلندقامتي و بيبار بـودن چنـار و پـوست اندازي آن كه هر ساله او را جوان ميكند و مجاورت ريشه آن با جسم پاك و مقدس بزرگان دين موجب افزايش تقدس اين درخت شده است.
از سويي مقاومت چنار در برابر حوادث طبيعي چون آفات، سرمازدگي، سيل، زلزله و طوفانهاي سهمگين و از سوي ديگر نشانهاي ثابت براي يافتن مكانها موجب توجه بيش از حد به چنار شده است.
ميتوان اضافه كرد وجود چشمهها و قنات ها در كنار چنار، سايه گستري و لطافت هوا به لحاظ پراكندن اكسيژن خالص و عظمت و شكوه و هيبت درخت موجب آرامش مي شود و اين سكوت معنادار و شگفتي آفرين انسان را به خالق درخت ميرساند و در حقيقت چون پلي ذهن را از خاك به افلاك ميكشاند و بيبار بودن آن هم موجب ميشود كه فكر تعلقات و توجه به سود و زيان در ذهن راه نيابد.
2- توصيف و تصوير چنار در شعر فارسي
چنار از ديرباز در ادب فارسي مورد توجه بوده است و شاعران پارسي گو از اين درخت جادويي تصويرهايي جاويدان ساخته اند. از كسايي تا ملك الشعراي بهار هر كدام به نحوي چنار را دستمايه تخيل خود ساخته و باتصاويري بديع و زيبا، سايه گستري، تنومندي، سختي، پنجهاي بودن و تهي دستي او را ستودهاند. از هفتاد بيتي كه در اين باره گردآوري شده است به چند بيت زير بسنده ميشود:
بنفشـه زار بپـــوشــد روزگـــار بـــه بــرف
در و نــه گشت چنــــار وزرير شد شنگرف
(كسايي)
- چنار نماد هيبت و قدرت
بــرافـــراخت آن بـــازوي چـــون چنــــار
بـــــدان تـــــــا زنــــــد بـــر ســـر نــامدار
(فردوسي)
- نيز
بــه گــردانــدرش نـــي بســـــان درخــت
تــو گفـتـــي كـه چوب چنـــارست سخت
(فردوسي)
برگهاي چنار كه داراي پنج برجستگي انگشت مانند است از قديمترين تصويرهايي است كه آدمي گونگي چنار را به ذهن متبادر ميسازد:
در عــــروســـي گـــل عجــــب نبــــــود
گــــر بــــه حنــــا كنــــند دســـت چنـــار
(خاقاني)
بــر دست حنــاكرده نهد پــاي به هـــر گام
هــر كـس كـه تمــاشــاگه او زير چنار است
(فرخي)
هر دست وهر زبانكه در آن نيست نفعخلق
غير از زبــان سـوسـن و دسـت چنـــار نيست
(مولوي)
شادي خصمت دليل مرگ او شد چون چنار
كز خزان باشد اگر بر دست ميبندد خضاب
(كليم كاشاني)
درخت چنار چون بر و باري ندارد در تخيل شعرا نماد قناعت و آزادگي از سويي و نمايانگر تهي دستي و بينوايي از سوي ديگر است:
گرچه از جوهر سرافرازي است ما را چونچنار
ايــن تهـي دستي هــم از نـقد هنر داريم مـا
(بيدل)
شكـــرهـــــا مــي كنـــم در ايــــن ايــــــام
كــه تهــي دســت گشتـــه ام چـــون چنــار
(ابن يمين)
رهبــري از وي مــدار چشــم كه ديــو
هم مورد توجه شعرا بوده:
چنـــــــار و بيــــــد مجنـــــــون سفيــــده
ز رغــم هــم بـــه گـــردون ســـر كشـيــده
(كليم)
چنــــارش آنچنــان بـــا خـــويــش بـــاليد
كه يــك بـــرگ خــزان اوســت خـــورشيد
(كليم)
چنار در امثال وحكم وتمثيلها هم وارد شده است. رقابت چنار و كدو و يا آتش گرفتن چنار از ضرب المثلهاي ديرين ادب فارسي است:
بدخواه تو خود را بـه بــزرگي چــو تـو داند
ليكـن مثــل است اين كه چنـاري و كدويي
(انوري)
ولي بـــراي رقيــب ســرايـم از پـــي پنــــد
حكــايتــي كــه بـــراي كــدو چـنــار آورد
(ملك الشعراي بهار)
درخــت كــــدو تــا نــــه بـــس روزگـــار
كنــــد دعـــوي همســــري بـــــا چـنـــــار
(نظامي)
تمثيل زيباي ناصرخسرو نيز شنيدني است:
نشنيــدهاي كــه زيــر چنـــاري كــدو بنــي
بــر رست و بــردويد بـر و بر بـه روز بيست
پـرسيد از آن چــنـار كه تـــو چنــد روزهاي
گفتــا چنــار ســال مـــرا بيشــتر ز سيــست
خنديـد پس بـدوكه من از تـو بـه بيست روز
برتر شدم بگوي كه اين كاهلي ز چيسـت؟
او را چنـار گفــت كــه امـــروزه اي كــدو
بــا تــو مــرا هنــوز نــه هنــگام داوريـست
فــردا كــه بر من و تـــو وزد بــاد مهــرگان
آنگه شـــود پـديد كه نـامرد و مـرد كيست
(ناصر خسرو)
3- آتش گرفتن چنار:
تــا از دلم نكشــــد شعلــه چـــون چنــــار
بــاور نمــي كننــد تهــــي دستـــي مـــرا
(صائب)
بنابر يك باور كهن چنار هر هزار سال خودبخود آتش ميگيرد و ميسوزد. تواتر اين باور آن قدر محكم و قوي است كه خودسوزي چنار ضرب المثل شده است و در ذهن جمعي ايرانيان جاي گرفته است:
«آتش چنار از خود چنار است» (5)
«آتش از چنار پوده برآيد» (6)
نــــامت بــــــه ميـــان مــردمـــان در
چــــــون آتشــــــي از چنــــــار جستــــــه
(انوري)
كفــن بــر تـــن كنـد هـــر كـرم پيلـــه
بـــرآرد آتــــش از خــــود هـــرچنـــــاري
(عطار)
بي آبروي دست تـو هركس دسـت يافت
از دســت چـرخ بـود چنان كآتش از چنار(7)
باور خودسوزي يا آتش گرفتن چنار واقعيتي است كه در طول تاريخ هزار ساله شعر فارسي نمايان است و ميتواند اين باور زاييده دو عامل باشد:
الف)عاملانساني: به دليل رجوع انسانها براي استفاده از سايهگستري و خنكي چنار و روشن كردن آتش در زير آن و خاموش نكردن آتش در هنگام بازگشت.
ب)عامل غير انساني: انباشته شدن تودهاي از برگها و شاخههاي خشك و ايجاد فعل و انفعالات شيميايي كه منجر به ايجاد اشتعال و خودسوزي ميشود.
به هر دليل در تخيل شعرا از ديرباز سوختن چنار بازتاب گسترده اي دارد كه براي نمونه ابياتي ذكر ميشود:
انديشـه كن ز بــاطن پيـران كه چون چنــار
هســت آتشــي نهفـــته بـه دل سـالخورده را
(صائب)
بــه خــون مـن مشـو آلوده كز كهن سـالي
بـه سوختن جگرم چون چنــار نزديك است
(صائب)
نهـــــال دولــت او ايـــــن بـــــــرآورد
كــه از خــود چــون چنـــــار آتـش برآورد
(كليم)
هيــچ نخلــي در ايـــــن فســرده بهـــار
نـــزد آتـــش بـــه خـــويــش غيـــر چنـــار
(بيدل)
وبـــال رنــج پيري برنتــابد صـاحب جوهر
چنـار آتــش زند ناچــار دلق كهنه سـالي را
(بيدل)
ز خــشكـــي درختــــــان آن مـــرغـــزار
در آتـــش نشستنــــــد همچـــــون چنــــار
(بيدل)
چنار باغوار
چنار باغوار كه به باور اهالي 2000 سال قدمت دارد در محله و مسجدي به همين نام در مركز شهر تويسركان واقع شده است. اين چنار تنومند و مقدس نزد اهالي داراي تقدس خاص است به نحوي كه معتقدند پيري در حوالي درخت و مسجد ساكن استكه در گشايش امور مانند گرفتاري ها و مشكلات معيشتي، اختلافات خانوادگي، نازايي و گره گشایی بخت دخترها كار گشاست. و اين پير مورد قسم واقع ميشود و به عنوان پير مسجد باغوار مورد تخاطب قرار ميگيرد، قطر درخت نزديك به زمين حدود 22 متر و ارتفاع آن نزديك به 30 متر است. كمي بالاتر از ساقه ي گره خورده و قطور، ساقه به دو شاخه اصلي تقسيم ميشود، يكي از شاخهها تقريباً خشك شده است و ديگري هم بتدريج طراوت و سرسبزي اش را از دست ميدهد.
اين چنار كهنسال در ارديبهشت ماه 79 دچار آتش سوزي گرديد، هرچند دليل اصلي آتش سوزي مشخص نشد اما توجه مسئولان و مردم را به خود جلب كرد هرچند زود به فراموشي سپرده شد. مديركل ميراث فرهنگي وقت قول داد كه نام درخت را در زمره 14 اثر تاريخي استان پيشنهاد كند و مديركل محيط زيست وقت، طولاني بودن عمر درخت، عدم تهويه مناسب، برخورد ريشه به ساختمانهاي اطراف، آلوده بودن منابع غذايي، آفت زدن بخشهايي از درخت را مهمترين دلايل خشك شدن تدريجي آن دانست. در پايان لازم است به چنارهاي كهنسال شهرستان به ويژه چنارهاي باغوار، كمربسته سركان، روستاي كندر و . . . توجه لازم مبذول شود تا اين نمادهاي فرهنگ ايراني اسلامي ما از گزند حوادث مصون بمانند.
پانوشت:
1.این مقاله در روزنامه اطلاعات پنج شنبه 24/2/83 به چاپ رسیده است .
2. مهرداد، بهار، درخت مقدس، روزنامه اطلاعات، شماره 22148، يكشنبه 14 اسفند 1379.
3. همان.
4. همان.
5. دهخدا، امثال و حكم، جلد (2)
6. همان.
7. شهيدي، دكتر سيدجعفر، شرح لغات و مشكلات ديوان انوري، ص132.
منابع:
1.بهار،مهرداد،1379،روزنامه اطلاعات ،یکشنبه 14 اسفند
2.دهخدا، علی اکبر، 1368،امثال و حکم ،تهران، طوس
3.شهیدی ، سید جعفر،1364،شرح لغات و مشکلات دیوان انوری،تهران ،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
30 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
30 فروردین , 1404
عالم
عالم
امام جمعه
فرمانده ی شهید
عالم
آثار طبیعی
شنیداری
مقبره
مقبره
مقبره
مقبره
مقبره
مقبره
مقبره
مقبره
مقبره
مقبره
مقبره
مقبره
جایگاه های عرفا، صوفیه و دراویش
جایگاه های عرفا، صوفیه و دراویش
جایگاه های عرفا، صوفیه و دراویش
جایگاه های عرفا، صوفیه و دراویش
مکان های معروف اطراف شهر
مکان های معروف اطراف شهر
مکان های معروف اطراف شهر
مکان های معروف اطراف شهر
محله های معروف تویسرکان
محله های معروف تویسرکان
محله های معروف تویسرکان
محله های معروف تویسرکان
محله های معروف تویسرکان
محله های معروف تویسرکان
باغ ها و باغچه های معروف شهر تویسرکان
استراحت گاه ها و غذاخوری ها
استراحت گاه ها و غذاخوری ها
استراحت گاه ها و غذاخوری ها
استراحت گاه ها و غذاخوری ها
کوه های مهم و مرتفع تویسرکان
رودخانه ها و رودهای مهم
چشمه ها، قنات ها، چاه ها، استخرها
کوه های مهم و مرتفع تویسرکان
قلعه ها و قلعه نام ها
بازار سنتی تویسرکان و قیصریه
حمام ها
مساجد و حسینیه ها
مساجد و حسینیه ها
مساجد و حسینیه ها
مساجد و حسینیه ها
مساجد و حسینیه ها
مساجد و حسینیه ها
مساجد و حسینیه ها
امامزاده ها، مکان های مقدس و مقدس واره ها
مساجد و حسینیه ها
مساجد و حسینیه ها
آثار قدیمی
آثار طبیعی
آثار طبیعی
آثار طبیعی
میزان های تویسرکان
راه
آثار طبیعی
سوغاتی و تحفه
تفریحات و تفرج گاه ها
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
صنایع و حرف
کارخانه ها و کارگاه ها
کارخانه ها و کارگاه ها
کارخانه ها و کارگاه ها
کارخانه ها و کارگاه ها
کارخانه ها و کارگاه ها
کارخانه ها و کارگاه ها
آثار طبیعی
آثار طبیعی
استراحت گاه ها و غذاخوری ها
گاراژها
مساجد و حسینیه ها
آثار قدیمی
ورزش
ورزش
خانواده
آثار قدیمی
امامزاده ها، مکان های مقدس و مقدس واره ها
اشخاص
اشخاص